سفارش تبلیغ
صبا ویژن

راه کمال

صفحه خانگی پارسی یار درباره

سرشاخه های کوئست حالا چکار می کنند....!!؟؟؟

همشهری جوان: «می گن هیچ بالشی نرم تر از وجدان راحت نیست. مدت هاست خواب نرم و راحتی ندارم.» این جمله، نه از زبان یک قاتل زنجیره ای درآمده نه از زبان یک جنایتکار حرفه ای. صاحب جمله یک آدم معمولی است که اتفاقا فکر می کرده تا آخر عمر سرش را روی بالش نگذاشته خوابش می برد. «تصمیم دارم اینجا حرف هایی که توی دلم مونده رو بگم. شاید یه گوش شنوایی پیدا بشه که بشنوه و درس بگیره، بلکه از بار عذابی که روی دوشم هست کم بشه. اگه من رو می خونید صبور باشید تا همه وقایع این چند سال رو مو به مو براتون بگم. حرف زیاد دارم برای گفتن. همه ما حرف زیاد داریم برای گفتن. حرف هایی که باید گفته بشه. تأکید می کنم باید گفته بشه. صبور باشید و ما رو همراهی کنید.»

امیر و دوست هایش یک وقتی از سرشناس های گلد کوئست بوده اند. اینطورر که خودشان می گویند پول های میلیونی و حتی میلیاردی هم درآورده اند. بچه هایی که حالا بعد از گذشت چند سال و بعد از این در و آن در زدن ها و زیرمجموعه جمع کردن ها و پورسانت گرفتن ها دنبال جایی می گردند برای سبک کردن بار وجدان هایی که سنگینی اش نمی گذارد بخوابند.

پای صحبتشان که بنشینی تازه جواب این سوال را پیدا می کنی که آن دسته از گلد کوئستی ها که به قول خودشان سرشاخه بودند حالا چکار می کنند؟ آدم هایی که این روزها نامریی شده اند و هیچ جوری خودشان را نشان نمی دهند.

این گزارش هم حاصل مرئی شدن یک گروه از آنها البته در فضای وب است. گروهی که اصرار دارند شما ببینیدشان، البته به واسطه اعتراف هاشان در یک وبلاگ!

بین بچه های این گروه همه مدل کوئستی پیدا می شود از لیدر دانه درشتی که دوران محکومیتش را طی کرده و حالا هم دارد جریمه اش را قسطی می دهد، تا کوئستی های میانه ای که شاکی خصوصی دارند و از سایه خودشان هم فرار می کنند، یا دسته سوم که فقط توی کوئست زمان و پولشان را از دست داده اند و هیچ چیز برداشت نکرده اند.

یک گروه نادم که حرف زدن از کوئست برایشان مثل راه رفتن روی لبه تیغ است. یا آرامشان می کند و کمی از دردهایشان را از بین می برد، یا دوباره همه آن روزهای تلخ را به یادشان می آورد و اعصابشان را به هم می ریزد.

آفیس که می گفتن این بود؟

آن وقت ها کوئستی ها یک آفیس می گفتند و هزارتا آفیس از دهانشان می ریخت. جایی که غیر از خود کوئستی ها کسی ظاهر و باطنش را با هم نمی دید: «اولین صحنه ای که دیدم تعداد زیادی پتو بود با آدم هایی که انگار از خستگی بیهوش شده بودند! با خودم گفتم حتما اینجا محل استراحت نیروهای خدماتی شرکته و ما موقتا اینجا می مونیم، بعد می ریم دفتر شرکت. با زحمت از روی پتوها و دست و پاهایی که معلوم نبود به کدوم بدن وصل شده، رد شدیم و رفتیم تو یه اتاق که ظاهر مرتب تری داشت. بله این دفتر کار همون شرکت بزرگ بود. بهش می گفتن office. این همونجایی بود که قرار بود به آرزوهامون برسیم.»

این اولین تصویری است که اشکان از کوئست دارد اما تصویرهای بعدی هم از این بهتر نبوده اند. مثلا تصویر نهار خوردن کارمندهایی که وقتی بیرون آفیس بودند فیس و افاده شان دنیا را برمی داشته: «قرار بود اون روز بریم یه آفیس دیگه که یه لیدر خیلی گنده برامون حرف بزنه. تا ظهر صبر کردیم و قرار شد بعد از ناهار همه با هم بریم. پیش خودم گفتم من امروز مهمونم، حتما ناهار خوبی در انتظارمه چون هم شب قبلش استراحت خوبی نداشتم هم صبحانه نخورده بودم.

تو همین خیالات بودم که گفتن بچه ها بیاید ناهار حاضره. با هزار امید و آرزو رفتیم سر سفره و با کمال تعجب و بهت زدگی دیدم یه قابلمه سرشار از آب قرمز اومد سر سفره! به خودم گفتم حتما آب گوشته یا آب خورشت که الان خودشم می یاد. ولی هیچ خبری نشد و با چشمای متعجب و دهن باز دیدم دارن همون آب قرمز رو با نون میخورن.»

اینها را اشکان می گوید. جوان شهرستانی 27 ساله ای که چهار سال پیش پسر عمویش این کار نان و آب دار را توی تهران برایش جور کرده: «برای شروع کار باید 12 میلیون تومن جور می کردم. پولی که حتی بلد نبودم صفرهایش را بشمرم. به خاطر همین، خرج عمل مادرم را با هزار دوز و کلک از دستش درآوردم. خودم را هم اینطوری راضی می کردم که بعد از تاپ لیدر شدن برای درمان می برمش اروپا و از دلش درمی آورم.»

اما اشکان هیچ وقت تاپ لیدر نشد و مادرش را هم برای درمان جایی نبرد. اینطور که امیر (مدیر وبلاگ) می گوید، اشکان روی برگشتن به خانه را ندارد و به خاطر حال و هوایی که دارد، همه یک جورهایی حواسشان بهش هست که یک وقت کاری دست خودش ندهد.


دلم برای هیچ کسی نمی سوخت

شایان از بقیه بچهه ها سن و سال بیشتری دارد. قبل از وارد شدن به کوئست هم برای خودش خانه و زندگی و حتی شغل خوب داشته اما رویای کوئست یک دفعه همه اینها را از چشمش انداخته و حاضر بوده برای رسیدن به تعادل در کوئست هر کاری بکند: «وقتی از محل کار اصلیم اومدم بیرون که برای همیشه برم کوئست، از ترسم به خانمم نگفتم و تا مدت ها اون بنده خدا زنگ می زد به محل کارم و همکارام برام مرام می ذاشتن و منو لو نمی دادن. من واقعا می ترسیدم بگم چیکار می کنم. خودم رو هم اینجوری توجیه می کردم که اینا فقط از من پول می خوان و به اینکه از کجا در می یارم که کار ندارن، برای چی بدونن من چیکار می کنم؟»

دروغ گفتن به خانواده کوچک ترین کاری است که کوئستی ها به آن اعتراف می کنند. اعتراف های دیگرشان تازه نشان می دهد این اعصابی که می گویند خراب است را چه جور خاطره هایی خراب کرده: «من توی کوئست خیلی موفق بودم و لیدر شده بودم. تعادلم هم بالا بود ولی همش بدبختی بود. دلم برای خودم که نمی سوخت، برای خانوادم هم نسوخت. حالا لحظه ای نیست که یادم نیفته من چه پولی آوردم سر سفره زن و بچه ام. درآمد من، همون پولی بود که زیرمجموعه ام با فروش طلاهای زنش آورده بود توی مجموعه. درآمد من، همون پولی بود که اون پسر شمالیه از باباش با التماس گرفته بود و حاصل شش ماه کار کردن پدرش توی شالیزار بود.»

شایان یکی از کسانی است که اعتقاد دارد کوئست خیلی زود و خیلی شدید آدم ها را بی رحم می کند، آنقدر که حتی دلت برای بچه ات هم نمی سوزد: «مخ یه بچه رو زدن خیلی تلاش می خواست. خیلی خیلی. بعد که راحت فریب خورد و پول آورد تو مجموعه، ما چک امضا شده رو می گرفتیم و تازه کیف هم می کردیم. بعد اوج حماقت کجا بود؟ اونجا که پسر کوچولوی یک سال و نیمه من دستش رفت توی چرخ گوشت و من احمق عبرت نگرفتم! با خودم فکر نکردم که دارم چوب نون حرومی که میارم تو خونه رو می خورم. فکر نکردم این گوشت و این چرخ گوشت از چه هپولی تهیه شده. حتی دلم برای بچه خودم نمی سوخت.»


کوئست مسخره نیست

ندا هم یکی از دخترهای مشهور کوئست بوده. از هم دانشکده ای های امیر و یکی از متعصب ترین آدم های سیستم. از آن کوئستی هایی که می خواستند چشم منتقدان را دربیاورند: «ببین عزیز من، کوئست مسخره نیست. منم به هیچ کس این اجازه رو نمی دم که به کار من توهین کنه. ندا خانومتون عضو یکی از قَدَرترین نت ورکرهای دنیا شده که قراره اون رو به تمام آرزوهاش برسونه. اگه تو عرضه نداری همپای من کار کنی، چطوئر به خودت اجازه میدی به کارم بخندی؟ اونم الان که تازه فهمیدم کوئست مدرسه انسان سازیه و امثال تویی که هنوز ساخته نشدید حق ندارید حتی اسمش رو به زبون بیارید.»

اینطور که ندا می گوید آن وقت ها واقعا فکر می کرده بعد از انصراف از دانشگاهی که هیچی برایش نداشته، وارد دانشگاه انسان سازی کوئست شده: «اوضاع دخترها توی کوئست اصلا خوب نبود. چه کسانی که مجرد بودند و چه متاهل ها. اصلا کوئست برای کسی وجدان نمی گذاشت که بشود به کمکش اوضاع را جمع و جور کرد. کمترین آسیبی که کوئست به خانم ها می زد (تازه آنها که خیلی فعال نبودند)، از هم پاشیده شدن زندگی های مشترکشان بود. تازه این کمترین آسیب بود.»

ندا حالا سعی می کند با کارهایی که انجام می دهد، یک جوری بدهی هایش را بدهد و اوضاع زندگی اش را مرتب کند. قسمت جالب ماجرا هم این است که ندا هنوز دور برش آدم هایی را می بیند که به کوئست وفادارند: «بعضی از دوست های قدیمی مان وقتی فهمیدند درباره آن روزها مطلب می نویسیم، کلی بهشان برخورد و ناراحت شدند. باورکردنی نیست اما کسانی هستند که به محض راه افتادن دوباره کوئست اولین آدم هایی هستند که پرزنت می شوند. برای همین نباید شستشوی مغزی کوئست را دست کم گرفت.»

به جز دوست و آشناها، توی پیام های وبلاگ هم این طرفدارهای هشت آتشه کوئست پیدا می شوند. اینطور که امیر می گوید کامنت گذارها سه دسته اند و خطرناک ترینشان هم شاید همین کوئستی های متعصب باشند: «خیلی ها می آیند و فحش می نویسند و ما را مثلا یاد رویاهای آن روزها می اندازند. خیلی ها هم تهدید می کنند که ما را هک می کنند اما هیچ کدام از این تهدیدها آنقدر مهم نیست که کارمان را تعطیل کنیم.»

اما در کنار این تهدیدهای کم اهمیت یکسری تهدید ترسناکتر هم برای این بچه ها و تقریبا همه کوئستی های قدیمی وجود دارد. تهدیدی که به گفته امیر ترس هر روز و شب با آنهاست: «خیلی از مالباخته ها باورشان نمی شود که ما هیچ پولی توی دست و بالمان نداریم. به خاطر همین سعی می کنند به هر روشی پولشان را بگیرند. یکی از این روش ها گرونگانگیری اعضای خانواده کوئستی های قدیمی است. تا به حال چندین بار بچه های کوئستی ها را گروگان گرفته اند تا به این روش پولشان را زنده کنند.»

در کنار همه این غصه ها یک چیزهایی هم هست که امیر و دوست هایش را امیدوار می کند: «بعضی از خواننده ها برایمان دعا می کنند و پیشنهادهایی می دهند که به کمک آنها حال و روزمان بهتر شود. خیلی ها هم می گویند که نزدیک بوده وارد یکی از این شرکت های هرمی جدید شوند و نوشته های ما منصرفشان کرده. اتفاق هایی که از روز اول ما را دلگرم کردند. بزرگتر از رسیدن به وجدان راحت.»


این بازیگر به دلیل شباهت به احمدی نژاد ممنوع الکار است .........

فارس نوشت :

جمعی از هنرمندان سینما در دفتر ریاست جمهوری با «محمود احمدی‌نژاد» دیدار کردند.

این مراسم با حاشیه‌های جالبی همراه بود که در ادامه می‌آید:

- «محمدحسین فرح‌بخش» کارگردان فیلم مساله‌دار «خصوصی» که اکران نوروزی سینماها را با حاشیه همراه کرد، در این جلسه به دفاع از پروژه میلیاردی «لاله» به کارگردانی اسی نیک‌نژاد پرداخت و این پروژه را یک پروژه انقلابی خواند که بازتاب خوبی در جهان دارد.

- «مهران رجبی» بازیگر سینما و تلویزیون پیشنهاد داد برای حل مشکل مسکن بازیگران، به هر بازیگر مبلغ 500 میلیون تومان داده شود!

- «سیدضیاء هاشمی» رئیس اتحادیه تهیه‌کنندگان درخصوص مسائل مربوط به صنوف و مالیات و ارائه بن‌ به اهالی سینما صحبت کرد که خبر ارائه بن به اهالی سینما با اعتراض آن‌ها روبه‌رو شد و اعلام کردند بن‌ها به دست‌شان نرسیده است.


- در این مراسم چند تن از اهالی سینما از احمدی‌نژاد خواستند مشکلات «محمود بصیری» – بازیگری که گفته می‌شود به‌دلیل شباهت با رئیس جمهور ممنوع‌الکار شده – حل شود. بصیری در این مراسم حضور داشت.

محمود بصیری به دلیل شباهتش با محمود احمدی نژاد خانه نشین شده است !

- «نسرین مقانلو» از حضورش در فیلم جنجالی «لاله» خبر داد و گفت به من گفتند برای حضور در این پروژه باید زبان انگلیسی بلد باشم. این صحبت مقانلو با اعتراض «مسعود اطیابی» – تهیه‌کننده و کارگردان سینما که قرار است فیلمی با موضوع فیلم لاله بسازد – همراه شد و گفت این پروژه باید تعطیل شود.

- «عبدالله علیخانی» تهیه‌کننده و سینمادار، نسبت به عدم حضور سینماداران در این جلسه اعتراض کرد.

- «احمد نجفی» عضو شورای عالی سینما اظهار امیدواری کرد مشکلات در جلسات شورای عالی سینما حل شود.

- رئیس جمهور درخصوص حل مسائل و حاشیه‌های مربوط به خانه سینما پیشنهاد داد مشکل اساسنامه این تشکل حل شود.

- نقد برخی از حاضرین نسبت به عملکرد حوزه هنری و نیروی انتظامی، وضعیت اقتصادی مردم و … از دیگر حاشیه‌های این جلسه بود.


در «کلاه قرمزی و بچه ننه» چه می گذرد...........؟!

 
 
هفت صبح : کلاه قرمزی به اندازه کافی محبوب هست که مخاطبان را راهی سینما کند، کافی است تماشاگری که روزگاری جزو علاقه مندان او محسوب می شده، نگاهی به چشمان این عروسک پارچه ای بیندازد؛ چشم هایی که یکی از آنها آبی است و دیگری سبز. لنگه به لنگه بودن آنها به اضافه کاراکتر عروسک کلاه قرمزی جزو جدانشدنی و لاینفک او محسوب می شود.



بلوز راه راه آبی و جوراب هایی که همیشه سوراخ است، ظاهر او به حساب می آید اما او ویژگی های دیگری هم دارد، تو دماغی حرف می زند، صدایش گنگ است و نامفهوم، جملات را می خورد، مدام تکان می خورد و بی تابی می کند، دهانش همیشه بوی پیاز می دهد و کلی کارهای غلط انجام می دهد. کلاه قرمزی با این ویژگی ها می تواند عروسک محبوب بچه ها باشد. کلاه قرمزی با همین خصوصیاتی که دارد 17 سال شیرین ترین خاطرات جوانان باقی مانده. نه تنها خیلی از جوانان جزو عشاق او محسوب می شوند، بلکه قابلیت این را دارد تا با همین خصوصیت بزرگسالان را هم همراه خودش کند.

او هر بار با کاراکترهای جدیدی قدم به سینما گذاشته؛ یک بار با پسرخاله آمد تو یک بار با سروناز، این بار هم با بچه ننه قدم به سینما گذاشته است.



بچه ای سرراهی

کلاه قرمزی در فیلم جدید یا بهتر بگوییم، داستان جدیدش خیلی اتفاقی با بچه ننه آشنا می شود. بچه ننه را انگار باد برایش آورده است، در شرایطی که کلاه قرمزی روی یک تپه نشسته و با خدای خودش درد دل می کند، قِل می خورد و از تپه پایین می افتد. در همین لحظه هم با بچه ننه آشنا می شود. در حقیقت بچه ننه را در یک کالسکه می بیند که خوابیده و هیچ کس هم مراقب او نیست. به دنبال مادرش می گردد اما مادرش را پیدا نمی کند. تلاش ها برای یافتن مادر بچه ننه بی نتیجه است. به همین دلیل هم کلاه قرمزی و آقای مجری و پسرخاله تصمیم می گیرند او را به پلیس بسپارند اما اتفاقات طور دیگری رقم می خورد و در نهایت هم تصمیم می گیرد تا از او نگهداری کند.


پسر عمه زا؛ مرد عمل

اما نگهداری برای کلاه قرمزی بی دردسر هم نیست، او مجبور می شود در پاسگاه پلیس بچه ننه را بشوید و پوشکش را عوض کند، هیچ کس برای کمک کردن در این کار به کلاه قرمزی کمک نمی کند جز پسرعمه زا که به خاطر آتش سوزی در یک خانه در بازداشتگاه زندانی شده است.



پسرعمه زا با یک اشتباه بزرگ، حین آشپزی خانه کلاه قرمزی و همسایه های دیگر را آتش زده. به همین دلیل هم کلاه قرمزی و پسرخاله و آقای مجری زاغه نشین شده اند و جایی برای زندگی ندارند. حالا تمام همسایه ها از او شاکی اند و به همین دلیل زندانی شده. او تا حالا سه بار تجربه فرار از زندان را هم داشته و جالب اینکه این کار را به واسطه یک قاشق غذاخوری انجام می داده و تونلی که با قاشق و کندن زمین ساخته شده است.




یک اشتباه کوچولو

شباهت کلاه قرمزی با پسرعمه زا دلیلی می شود تا رئیس پلیس پاسگاه او را اشتباه بگیرد و کلاه قرمزی به زندان برود. زندانی شدن کلاه قرمزی و آزادی پسرعمه زا خودش سرمنشا ماجراهایی می شود. در نهایت این مشکل هم حل می شود و هر کس سر جای خودش قرار می گیرد اما بچه ننه کلاه قرمزی را به عنوان مادرش پذیرفته و حالا این کلاه قرمزی است که لباس هایش را تغییر می دهدت و دامن می پوشد و نقش یک مادر را برای نوزاد ایفا می کند و از پسرخاله می خواهد تا سبیلی سفید رنگ بگذارد و پدر خانواده شود. یکی از بامزه ترین قسمت های فیلم کلاه قرمزی و بچه ننه هم همین صحنه هاست که پر است از اداهای ساختگی کلاه قرمزی و پسرخاله و دعواها و مشاجره هایی که با هم دارند.




طبل بزرگ زیر پای چپ

کلاه قرمزی تصمیم می گیرد تا به خواستگاری برود و ازدواج کند تا یک مادر برای بچه ننه پیدا کرده باشد. او به همراه پسرعمه زا خواستگاری می رود اما مورد تمسخر قرار می گیرد، هر کس از او یک چیزی می خواهد، یکی پیگیر کارش می شود و یکی دیگر هم از او می پرسد سربازی رفته یا نه؟! عروسک قصه ما تصمیم می گیرد به سربازی برود. به همین دلیل هم با پسرعمه زا وارد میدان سربازی می شوداما این فامیل های دور، خرابکاری هایی در آشپزخانه و خوابگاه و حتی میدان تیر انجام می دهند که آنها را از سربازی اخراج می کنند.




دادگاه خانوادگی

پسرعمه و کلاه قرمزی به دلایل بسیار باید دادگاهی شوند، یکی از این دلایل هم اتهام بچه دزدی از سوی مادر اصلی بچه ننه است. در دادگاه کلاه قرمزی تبرئه می شود و پسرخاله هم با معرفتی که نشان می دهد و سخنرانی که می کند، رضایت همسایگان را برای پسرعمه زا می گیرد اما مادر بچه ننه پیدا شده و از کلاه قرمزی شاکی است اما روند داستان طوری پیش می رود که مادر به اشتباه خودش پی می برد و اعتراض و شکایتش را دادگاه قبول نمی کند. در حقیقت گل قرمزی وارد داستان شده تا کلاه قرمزی را عاشق کند.


مخالف روند همیشگی

گرچه کلاه قرمزی مثل سریال های تلویزیونی اش خنده دار نیست و تنها در صحنه های کوتاهی مخاطب دلش را می گیرد و ریسه می رود اما بدون شک یکی از آن فیلم هایی است که می تواند با استقبال مخاطب روبرو شود. کسانی که مدت های زیادی طرفدار این عروسک بوده اند، به سینما می روند تا این فیلم را ببینند و با رضایت هم از سالن بیرون خواهند آمد. البته جای عروسک های دیگری مثل ببعی، آقای هم ساده، فامیل دور، جیگر، گیگیلی، خواهرزاده زا و ... خیلی های دیگر در این فیلم خالی است اما این را هم باید در نظر گرفت که ایرج طهماسب به عنوان کارگردان به همراه حمید جبلی به عنوان نویسندگان این فیلم سینمایی ترجیح داده اند عروسک های دیگر را در این داستان بازی ندهند و محوریت داستان را روی قصه کلاه قرمزی بگذارند.

نماینده مجلس آلمان: حمله به ایران نقض قوانین بینالمللی است......

 
به گزارش فارس به نقل از شبکه خبری پرس‌تی‌وی، سخنگوی سیاست خارجی حزب سوسیال دموکرات آلمان در مصاحبه با خبرگزاری آلمان اظهار کرد: حمله به ایران به منزله نقض قوانین بین‌المللی بوده و اقدامی ناعاقلانه است.

«رولف موتزنیچ» همچنین به مقامات اسرائیلی درباره حمله به ایران هشدار داد و از دولت آلمان خواست مقامات تل‌آویو را به خویشتن‌داری دعوت کند.

این نماینده مجلس آلمان گفت: «آنجلا مرکل» صدراعظم آلمان و باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا باید درباره عواقب حمله به ایران به مقامات اسرائیل هشدار دهند و پیامدهای غیرقابل‌ کنترل و فاجعه‌بار آن برای کل منطقه را برای مقامات اسرائیل روشن کنند.

این سیاستمدار آلمانی گفت: مرکل باید به طور علنی و آشکار اعلام کند حمله پیشگیرانه اسرائیل علیه ایران نه قانونی و نه از لحاظ سیاسی معقول است.

علت بی خوابی رئیس جمهور اسرائیل.........

به گزارش اول نیوز به نقل از روزنامه صهیونیستی یدیعوت آحارنوت ؛ پرز در ادامه افزود :تصور عواقب و جنبه های حمله به ایران نمی گذارد شبها بخوابم و نگرانی ام از وقوع چنین حمله ای غیرقابل توصیف است .

وی ادامه داد : بدیهی است تل آویو بدون کمک واشنگتن قادر به اقدامی علیه ایران نیست و آمریکا اخلاقا موظف است به ما کمک کند !

پرز با متهم ساختن نتانیاهو و باراک به ایجاد وحشت میان شهرک نشینان صهیونیست در مورد پاسخ کوبنده ایران ، خاطرنشان کرد : منافع آمریکا و اسرائیل در گرو توقف برنامه هسته ای ایران است اما ظاهرا اوباما با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده علاقه چندانی به اقدام جدی علیه ایران یا همکاری با تل آویو ندارد .


باشگاه خبرنگاران


حاشیه های هفته پنجم لیگ برتر فوتبال.................

به هر ترتیب جدا از جذابیت‌های تکنیکی و تاکتیکی که در دنیای فوتبال شاهد آن هستیم ، حاشیه‌ها و جنجال‌هائی که ناشی از صحبت‌های مربیان ، بازیکنان ، هواداران و سایر دست اندرکاران فوتبال است زیبائی ویژه‌ای به این صنعت پر رونق در سرتاسر دنیا داده است. بطور مثال جنجال‌های مورینیو ، صحبت‌های او در مصاحبه‌های مطبوعاتی خود ، حرکات و رفتارهایش در کنار زمین از او یک جلوه‌ی ویژه در فوتبال ساخته است که بسیاری را ترغیب به دنبال کردن فوتبال می‌کند و البته شاید متنفر از فوتبال.


در فوتبال ایران نیز این اتفاقات و حاشیه‌ها رخ می‌دهد و جذابیتی خاص به فوتبال می‌دهد. در ادامه قصد خواهیم داشت 10 جمله‌ی حاشیه‌‌ای برتر هفته‌ی پنجم را مرور کنیم.

1. ... علی دائی ... علی دائی ...

پس از شکست پرسپولیس برابر داماش و از دست دادن سه امتیاز دیگر از 15 امتیاز ممکن ، هواداران پرسپولیس تنها راه چاره را یک چیز دیدند ، فریاد زدن نام "علی دائی". هواداران سرخ‌پوشان در آستانه‌ی دربی به شدت از باخت تیم محبوب خود به ستوه آمدند و سرنوشت سال گذشته‌ی تیم خود را بار دیگر در انتظار تیم پرستاره‌ی این فصل خود دیدند ، از همین رو خواستند اعتراض خود را با فریاد زدن نام "علی دائی" به گوش مسئولان پرسپولیس و در صدر آن‌ها سردار رویانیان برسانند.

2. زلاتکو کرانچار : از فابیو جانواریو بهتر در تیم خود داریم !

این جمله‌ی زلاتکو در واکنش به جنجال‌هائی بود که هواداران بر روی سکوهای ورزشگاه فولادشهر در واکنش به شکست خانگی تیم‌شان برابر سایپا ایجاد کرده بودند و علاوه بر هو کردن عادل کلاه‌کج ، نام فابیو جانواریو و کریمیان را فریاد زده بودند.

3. مانوئل ژوزه : می‌خواهید من هم بمیرم !

این جمله در شرایطی از زبان مانوئل ژوزه گفته شد که یکی از خبرنگاران از او پرسیده بود که آیا نگران نیستید بازیکنان برای برکناری شما دست به دست هم داده باشند و تصمیم به پذیرش شکست گرفته باشند ؟ البته با اشاره به این نکته که این اتفاق در ایران برای مرحوم ناصر حجازی زمانی رخ داد که او سرمربی استقلال بود و درحالی که استقلال بازی را با نتیجه‌ی 3-1 پیش بود ، با نتیجه‌ی 3-4 واگذار کرد.ژوزه از این جمله فقط کلمه مرحوم را یادش مانده بود و این جمله را تحویل خبرنگار داد.

4. حمودی بابا چه کار می‌کنی ؟

شب گذشته درحالی که آن استقبالی را که انتظار داشتیم از بازی استقلال- ملوان انجام شود ، به عمل نیآمد ، بیش از هر صدای دیگری فریادهای امیر قلعه‌نوعی در کنار زمین را که توسط بلندگوی ورزشگاه نیز پوشش داده می‌شد ، به گوش شنیدیم. قلعه‌نوعی در بسیاری از صحنه‌ها بازیکنان خود را صدا می‌زد و نوع عملکرد آن‌ها را گوش‌زدشان می‌کرد.

5. تونی اولیویرا : قلب من فولادی است !

در شرایطی که یکی از خبرنگاران از اولیویرا پرسید که آیا استرس‌های بازی بر روی او تاثیر گذار است یا خیر ؟ او این پاسخ را داد تا از تسلط بسیار بالای خود بر شرایط بازی و تیمش خبر دهد.اتفاقا تیم او در لحظات آخر بازی نفت را برد تا اثبات شود مسائلی که درباره‌ی قلب ضعیف این مرد پرتغالی سرزبان‌هاست واقعیت ندارد.



6. یه توپ سیخ کردند رفت تو گل ما!

چه کسی به جز اکبرمیثاقیان ... بعد از تساوی مقابل راه آهن!

7. آن‌ها می‌بازند نگران نیستند و ما که مساوی کردیم نگران باشیم !

قلعه‌نوعی این جمله را در جواب سوال خبرنگاری داد که پرسیده بود ، "آیا کسب دو تساوی پی‌در‌پی نگران‌کننده نیست ؟ هواداران در دربی برد می‌خواهند." البته مشخص است که منظور آن‌ها در جمله‌ی قلعه‌نوعی پرسپولیس است. قلعه‌نوعی به نوعی این جمله را یک جنجال تلقی کرد و نگرانی را شایسته‌ی تیم حریف دانست که دو شکست متوالی در آستانه‌ی دربی کسب کرده است. او در ادامه نیز گفت : " مگر تماشاگران پرسپولیس برد نمی‌خواهند؟ تماشاگران ملوان هم برد می‌خواهند. همه از تیم‌های خود توقع پیروزی دارند و تماشاگران ما هم برد می‌خواهند."

8. علی‌فر : پرسپولیس با هنرنمائی آقای ژوزه بعد از گهر در رده‌ی پانزدهم قرار دارد !

در جریان بازی استقلال و ملوان ، سرهنگ علی‌فر درحالی‌که مشغول بررسی نتایج این هفته و تغییرات و جابجائی‌های تیم‌ها در جدول رده‌بندی بود ، این جمله را گفت تا به نوعی اعتراض خود به انتخاب این مربی بیان کرده باشد.

9. رحمان دست‌طلائی!

رحمان احمدی پس از آن‌که یک سال بسیار موفق را در سپاهان سپری کرد ، طی یک سری فعل و انفعالاتی راهی سایپا شد و در روز شنبه بار دیگر به ورزشگاه فولادشهر بازگشت تا برابر تیم سابق خود قرار گیرد. رحمان بر خلاف سایرین از سوی هواداران تیم سابق خود تشویق شد ، آن هم با شعار "رحمان دست‌طلائی". احمدی در این دیدار یکی از چهره‌های شاخص میدان بود و با واکنش‌های زیبای خود سپاهان را از رسیدن به گل ناکام گذاشت.

10. آن روی سیدجلال را خواهید دید !

این قسمتی از مصاحبه‌ی جلال حسینی بعد از بازی داماش- پرسپولیس است. حسینی که گویا به شدت مورد فحاشی و اعتراض هواداران داماش قرار گرفته است ، پس از بازی با توجه به حضور حسن‌زاده ، رئیس کمیته‌ی انضباطی ، خواستار رسیدگی به شکایت خود شد. او در ادامه حسن‌زاده و شاید کلیه‌ی متولیان فوتبال را تهدید کرد .

منبع : سایت گل


گزیده رسانه های عربی..............

سایت خبری الرؤیة: آمریکا 150 ملیون دلار از حسابهای حزب الله را مصادره کرد.
سایت خبری الرؤیة: درگیری در طرابلس لبنان و زخمی شدن چند نفر.
سایت خبری الرؤیة: برای نخستین بار پس از جنگ 1973 .. مصر می خواهد تانک و هواپیما به سینا بفرستد.

شبکه روسیا الیوم به نقل از سخنگوی رئیس جمهور مصر: اختیارات مربوط به قانونگذاری در اختیار مرسی تا هنگام برگزاری انتخابات پارلمانی.
شبکه روسیا الیوم: ادامه درگیری ها در حلب و خبرهایی مبنی بر کشته شدن دو روزنامه نگار زن ژاپنی و ترکی.
شبکه روسیا الیوم: وزارت خارجه روسیه دوباره خواهان توقف کمکهای تسلیحاتی به اپوزیسیون سوریه شد.

روزنامه القدس العربی به نقل از رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا: آمریکا و اسرائیل به یک اندازه ، فوریت خطر هسته ای ایران را احساس نمی کنند.
روزنامه القدس العربی: 8 کشته و 60 زخمی در انفجار غازی عنتاب در جنوب شرق ترکیه.

روزنامه السفیر لبنان: کشته شدن سه وزیر سودانی در سقوط هواپیما
روزنامه السفیر لبنان: 42 ملیارد دلار هزینه حمله به ایران

شبکه الجزیره: دمشق از اظهارات اخضر ابراهیمی مبنی بر وقوع جنگ داخلی در سوریه انتقاد کرد.
شبکه الجزیره: هدف قرار گرفتن خودروی یک دیپلمات مصری در بنغازی.
شبکه الجزیره: اوباما سوریه را به حمله نظامی تهدید کرد و نسبت به استفاده از سلاحهای شیمیایی هشدار داد.

شبکه العالم: بان کی مون در حال برنامه ریزی نهایی برای شرکت در کنفرانس غیرمتعهدها.
شبکه العالم: از سرگیری صادرات نفت ایران به کره جنوبی در ماه سپتامبر.
شبکه العالم: مرگ مشکوک همسر یهودی یک شاهزاده سعودی.

خبرگزاری الشرق الأوسط به نقل از تلویزیون اسرائیل: نتانیاهو مصمم است قبل از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به ایران حمله کند.
خبرگزاری الشرق الأوسط: بغداد کمک به ایران برای دور زدن تحریمهای بین المللی را تکذیب کرد.

شبکه المنار به نقل از شاوول موفاز: هر گونه حمله به ایران، جبهه داخلی را با آسیبهایی عظیم روبرو می کند.
شبکه المنار به نقل از داوود اوغلو: نمی توانیم بیش از صد هزار آواره سوری را بپذیریم و باید یک منطقه حایل در سوریه ایجاد شود.

روزنامه الأهرام مصر: وزیر دفاع مصر از قبایل سینا خواست از حملات امنیتی ارتش حمایت کنند.
روزنامه الأهرام مصر: برهنه شنا کردن یک عضو کنگره آمریکا در اسرائیل.

سایت اخبارک نت: جوانان انقلابی « قنا » تظاهرات « ابوحامد » را تحریم کردند.
سایت اخبارک نت: تماس 12 پادشاه و رئیس دولت عربی و خارجی با مرسی برای تبریک عید فطر.

خبرگزاری سانا سوریه به نقل از وزارت رسانه ها: خبرهای برخی سایتها و شبکه های خبری در مورد درگذشت یک شخصیت نظامی، بی اساس است.
خبرگزاری سانا سوریه به نقل از یک روزنامه روسی: ارسال سلاح و تجهیزات موشکی از سوی مقامات لیبی برای شبه نظامیان به اصطلاح ارتش آزاد.


استقبال دختر شریعتی از پیامکها درباره پدرش...!!!؟؟

سایت انتخاب نوشت:

شماره پنجم ویژه نامه دنیای اقتصاد مورخ دوازدهم مرداد به آسیب‌شناسی بحث شوخی با دکتر شریعتی پرداخت که با گذشت دو هفته از انتشار آن، خانم سوسن شریعتی در یادداشتی به بیان دیدگاه‌های خود در خصوص پرونده یاد شده پرداخته است.

همگی درباره اسطوره‌سازی و نیز ضرورت شکستن آن و البته مفید بودنش سخن می‌گویند. اصل را بر همین بگذاریم. غرض از پیامک‌های طنز و هجو و لغز درباره شریعتی اسطوره‌شکنی است و نه محصول «دستان پنهان». تئوری دستان پنهان درست هم که باشد، اثبات‌ناپذیر است. برای آدم‌هایی مثل شریعتی که مخالف از همه سو زیاد دارد شناسایی صاحبان دست‌ها آسان نیست: دستان پنهان قدرت، دستان پنهان مخالفان او در قدرت، دستان پنهان مخالفان او خارج از قدرت و ...؟ شناسایی‌اش سخت است، ابزار اطلاعاتی می‌خواهد و کنجکاوی‌های کارآگاهی و ... بحث در باب اسطوره‌ها و ضرورت شکستن‌شان شدنی‌تر است.


با این همه بت شدن و اسطوره شدن مکانیزمی دارد، زدودنش نیز. اسطوره را گاه می‌سازند، گاه ساخته می‌شود. اولی شکستنش آسان است، دومی، مثل در افتادن با ارواح است و اشباح. بت‌ها را باید شکست، اسطوره را باید زدود. اما مثل بسیاری اوقات این نوع بایدها نتیجه عکس می‌دهد. مثلا چون خواستی بشکنی شده است بت. چون خواسته‌ای بزدایی، شده است اسطوره. و دست آخر اینکه اسطوره‌ها را همیشه دوستداران نمی‌سازند، گاه مخالفان می‌سازند.


از این بدیهیات گذشته، برگردیم به پرونده شریعتی. آیا شریعتی یک اسطوره است؟ اگر هست و باید شکستش کی و چگونه اسطوره شد و مهم‌تر از همه چه کسی یا کسانی او را اسطوره کردند؟ طرفدارانش یا مخالفانش. گروه‌های سیاسی یا مردم کوچه و بازار؟ جوانان نسل‌های پیشین یا نسل‌های بعدی؟


1 شریعتی، اسطوره نیست. مگر می‌شود سر به سر اسطوره گذاشت؟ پیگرد قضایی هم که نداشته باشد، افکار عمومی در برابرت قد می‌کشد و نه فقط طرفداران جان بر کفش. آیا شریعتی در میان افکار عمومی چنین شانی دارد؟ آیا بر سر او چنین اجماعی وجود دارد؟ او از نادر روشنفکران (به قول برخی، خطیب، سخنران و ...) این مرز و بوم است که هنوز که هنوز است به آرشیو نپیوسته و هیچ گونه اجماعی بر سرش نیست. دفاعی هم اگر باشد نسبی است، نقدها هم در شکل منصفانه‌اش همیشه یک اما به پیوست دارد. اسطوره «نسبی» و «تقریبی» و «کمی تا قسمتی» نداریم. اسطوره، موجودیتش را از تمامیتش می‌گیرد. سی سال اخیر او هم بهانه شوخی شده است، هم توهین، هم اتهام، هم نقد (فلسفی – دینی – جامعه‌شناسانه) و البته هم مدح و ستایش... اگر شور و شر و مزاج آتشینی هم نشان داده شده از هر دو سو بوده است. هم آن کس که کوبیده با بسیج احساسات به میان آمده، هم آنکه در ستایش او سخن گفته است. در کنار این زد و خورد البته بحث‌های غنی و پرمحتوای نظری بسیاری هم صورت گرفته است که به نوعی میراث فرهنگی سی سال اخیر را تشکیل می‌دهد. نقد و بررسی شریعتی و افکارش، همچون آینه‌ای روبه‌رو بهانه‌ای بوده است برای به خود نظر انداختن و موقعیت بسیاری از معضلات و مفاهیم نظری و اجتماعی و دینی را ارزیابی کردن. حتی اگر طی این بحث‌ها فهمیده باشیم که شریعتی خطیب بوده است و نه آکادمیسین، سواد نداشته و ... با این همه همین که فرصت بحث در باب‌هایی همچون نسبت ایدئولوژی و مذهب، جایگاه دین در تغییرات اجتماعی، نسبت مذهب و سیاست، رادیکالیزم و اصلاحات، اتوپیا و رئال پلیتیک و ... را فراهم کرده باشد، به وظیفه خود عمل کرده است. پرونده شریعتی را نمی‌توان محدود کرد به یک زد و خورد ابسورد و بی‌معنا میان طرفداران آتشین از یک سو و مخالفان متعصب از سوی دیگر و بعد این وسط، با گرفتن میانه دچار توهم شویم و تصور که راه سوم، راهی دیگر است. شریعتی در این سی سال، همین جا و هم‌اکنون در میان ما ایستاده است و به هیچ فرا زمان و فرامکان اسطوره‌ای رانده نشده است؛ در دسترس، بی‌متولی و آماده برای بحث و گفت‌و‌گو و البته برای خالی کردن عقده‌های دل. شریعتی اسطوره نیست، خوبی‌اش در همین است.


2 با این همه کسانی که اصرار دارند او اسطوره است و باید شکستش باید بگویند کی و چگونه اسطوره شد و چگونه؟ طی این سی سال و اندی که از مرگش می‌گذرد اسطوره شده است؟ چون حیات علنی داشته و بر سر کوی و برزن نامش خوانده می‌شده است وارد وجدان عمومی اجتماع شده یا بر عکس از آنجا که زیستی پنهان داشته، بی‌بلندگو بوق و کرنا، آهسته و پیوسته بدل شده است به پچ و پچ و زمزمه و ... نماد؟ چون متعلق به زمان‌های قدیم و دور بوده است، شده است حسرت نوستالژی در ادامه اون زمونا یادش به خیر یا چون پا به پا با تغییرات و تحولات اجتماعی ما به جلو آمده شده است اسطوره؟ چون اسم خیابان و مترو و مدرسه و بیمارستان به نامش هست یا چون مجسمه‌اش ناگهان مفقود می‌شود و کراواتمند است یا چون انتساب به او می‌شود مجازات در مراتب بهشت در یک کلام: چون اراده معطوف به ساخت و ساز اسطوره از شخصیت او از بالا وجود داشته است اسطوره یا چون اراده معطوف به ساختن اسطوره از او وجود نداشته، شده است اسطوره؟ چون پشتش گرم بوده شده است اسطوره یا چون پشتش خالی بوده؟ چون بت شده است باید شکستش یا چون مدام خواسته‌اند بشکنندش شده است بت؟ این را دیگر اسطوره شناسان باید بگویند. به ما توضیح دهند روند اسطوره‌سازی یا برعکس شکل گرفتن اسطوره‌ها را. اسطوره‌ها را همیشه نمی‌سازند. اسطوره‌ها ساخته می‌شوند برای پر کردن خلأیی.


3 سوال مهم‌تر اینکه اگر شریعتی اسطوره است و باید شکستش، چه کسانی این اسطوره را ساخته‌اند؟ دوستداران یا مخالفان؟ اینکه دوستداران شریعتی او را اسطوره کرده‌اند، یکی از همان اسطوره‌ها است. اگر اسطوره‌سازی با بزرگنمایی همراه باشد در مورد شریعتی مسوولیتش به گردن مخالفانی است که در بزرگنمایی نقش او در تاریخ معاصر سهم بسزایی داشته‌اند: «شریعتی همه را چریک کرد، شریعتی با رویکرد ایدئولوژیک به تاریخ، جلودار حرکت مشروطیت شد، شریعتی با نگاه اسطوره‌ای به تاریخ سدی شد برای مدرنیته و ...» هیچ یک از دوستداران شریعتی چنین قدرتی را برای او در کن فیکون کردن تاریخ معاصر قائل نبوده‌اند. از مورخ دولتی ما گرفته تا فیلسوف دولتی نظام شاهنشاهی همگی متفق‌القولند در ساواکی بودن شریعتی و البته در اینکه همه جوانان ما را مارکسیست کرده است (گیرم از نوع اسلامی‌اش) بسیاری از روشنفکران دینی و اکثر روشنفکران غیردینی متفق‌القولند که شریعتی همه را مذهبی ولایی کرد (گیرم کراواتمند)، اما هیچ یک از دوستداران شریعتی توانایی‌هایی چنین گسترده برای او برنمی‌شمارند. این مخالفان شریعتی بوده‌اند که او را بدل ساخته‌اند به کینگ‌کونگی با قدرتی خارق‌العاده در تخریب که یک تنه ایستاد و خراب کرد و «برید و درید و شکست و ببست، یلان را سر و سینه و پا و دست» یک اسطوره کینگ کونگی ندیده‌اید؟ شریعتی را چه کسی اسطوره کرده است؟ جملاتی که در جهان مجازی و غیرمجازی چرخ می‌خورد و نام او را بر سر زبان‌ها می‌اندازد، کتاب‌هایی که پرتیراژتر می‌شوند، نقدهایی که به هر مناسبتی و از هر طیف فکری‌ای متوجه او می‌شود، یا نسل جوانی که برای شریعتی برافروخته می‌شود؟ همان نسل جوانی که در صورت عدم توهم توطئه و دست‌های پنهان، می‌گویند این روزها با ارسال پیامک در صدد شکستن اسطوره شریعتی است: تا کمی بخندد، تا انتقامی گرفته باشد از اسطوره‌ها، تا وعده دهد که بعدا نوبت شما هم می‌شود.


نتیجه: شریعتی چه اسطوره باشد و این پیامک‌ها به قصد شکستش ارسال می‌شود، چه دست‌های پنهان دست‌اندرکار توطئه‌ای به قصد تخریب آدم محبوب و معتبری باشند، هر دو مبارک است. در شق اول باید خوشحال بود که بار دیگر شریعتی بهانه‌ای شده است برای برداشتن گامی به سوی گسترش فرهنگ تساهل و بردباری. در شق دوم معلوم می‌شود که شریعتی تهدیدی است جدی و باید بدلش ساخت به موضوع خنده. شریعتی در این میان، اگر اسطوره نباشد که خب با این طنزها نمی‌شکند و اگر هم اسطوره باشد که با این توطئه‌ها اسطوره را نمی‌شود، سرنگون کرد. بگذارید حالشان را بکنند: نسل جوان باشد یا دست‌های پنهان.


زندانها از زندانی اشباع شده است.....!!!!؟؟؟؟

محمدعلی اسفنانی در گفت‌وگو با خبرگزاری خانه ملت? با اشاره به افزایش ورود افراد مجرم به زندان‌های کشور? یادآور شد: به‌طور حتم افزایش آمار زندانیان کشور مشکلات زیادی را برای کشور به‌دنبال دارد.

نماینده مردم فریدن? فریدونشهر و چادگان در مجلس شورای اسلامی? با تأکید بر اینکه هم‌اکنون زندان‌ها از زندانی و مجرمان اشباع شده است? افزود: متأسفانه به‌علت تعدد عنوانین مجرمان در قانون? بیشتر افراد مجرم با هر نوع جرمی به زندان می‌‌روند.

وی با اعلام اینکه قوانین و به تبع آن قضات کشور باید به سمت جایگزینی محکومیت زندان مجرمان حرکت کنند? اظهار داشت: به‌‌طور حتم جایگزینی محکومیت مجرمان به جای زندان، موجب کاهش زندانیان و آمار مجرمانه می‌شود.

این نماینده مجلس نهم? از بررسی لایحه کاهش عناوین مجرمانه در کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس نهم خبر داد و اعلام کرد: اعضای کمیسیون قضایی و حقوقی در آینده نزدیک این لایحه مهم و تأثیرگذار را مورد بررسی و تصویب می‌کند و سپس به صحن علنی مجلس می‌فرستند.

سخنگوی کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس? با مد نظر قرار دادن بررسی لایحه پیشگیری از وقوع جرم در شورای نگهبان قانون اساسی? تصریح کرد: با تأیید لایحه پیشگیری از وقوع جرم از سوی شورای نگهبان، الزامات قانونی تمام دستگاه‌ها در پیشگیری از وقوع جرم، نظم می‌یابد؛ اما تا زمان تأیید این لایحه? قوه قضائیه و سایر دستگاه‌های کشور باید از ظرفیت‌ها و توانمندی‌های موجود در این زمینه استفاده کنند.


این دختر سنگ و خون می گرید.......!!!؟؟؟

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، "صبوره" دختر بیست ساله یمنی هنگام گریه کردن از چشمانش سنگ خارج شده و همراه با آن خون جاری می شود. همچنین به جای آب شور ، خون تعریق می کند.



"صبوره فقیه" در مورد وضعیت خود می گوید: از شش ماه قبل و دقیقا بعد از ازدواجم و با بیهوشی روزانه به مدت 4 ساعت این قضیه شروع شد.

بعد از مدتی این بیهوشی ها تبدیل شد به نفخ شدید در شکم که او را شبیه زنان باردار در ماه های اخر می کرد. خانواده این دختر او را به بیمارستان برده و دکتر ها بعد از آزمایش های گوناگون گفتند که حالت بدنی او کاملا عادی است و هیچ توضیحی برای اتفاقات افتاده نداشتند.

این دختر یمنی گفت: بعد از نفخ شدید بود که دیگر به جای عرق ، خون از بدنم خارج میشد و تمام بدنم خونی میشد.



این حالت ادامه داشت تا جایی که حالت صبوره موجب ترس اطرافیان او شد چرا که مشاهده کردند هنگام گریه کردن وی سنگهای ریزی با شکل و ادازه های مختلف از چشمان وی خارج شده که برخی به اندازه یک مورچه هستند. در ضمن این سنگها صرفا از چشم وی خارج نشده و از گوشهای او نیز خارج می شوند.

درد چشمها در هنگام خواب مشکل دیگر صبوره است که موجب نخوابیدن وی شده و نهایت استراحت این دختر به 2 ساعت کاهش یافته است.