عکس ها لحظات ناگفته تاریخ را روایت می کند...
21- لشگرکشی نیروهای آلمانی بهسوی استالینگراد در سال 1942? دیکتاتورها معمولاً آنقدر سرمست شعارهای خود میشوند که از یاد میبرند برای آرزوهایشان، باید چه بهای گزافی را بپردازند.
22- نیروهای نازی آمادهی آغاز حملات در استالینگراد. تصویری از سال 1942?
23- استفادهی کاملاً مناسب از سلاح خطرناک شعلهافکن: روشن کردن سیگار! جز روشن کردن سیگار، آلمانیها از این اسلحه در جبهههای شرقی استفاده میکردند.
24- ورق برای نازیها برگشته. یکی از نیروهای آلمانی در استالینگراد دستگیر شدهاست. چهرهی مرد آلمانی، بهشدت برای من یادآور حال و هوای «مُهر هفتم» اینگمار برگمان است.
25- این آغاز تاواندهیِ هیتلر است. 57هزار نیروی اسیر آلمانی در مسکو رژه میروند. اینبار، نه با نخوت سال 1944 که پاریس را زیر ضرباهنگ پوتینهایشان میلرزاندند.
26- انتقال سربازان اسیر آلمانی به کمپهای زندان روسها.
27- نیروهای مقاومت فرانسه، از زن و مرد، در برابر آلمانیها ایستادگی کردند تا میهنشان را آزاد کنند. این دختر 18 ساله، سیمون سِگویی نام دارد، از معروفترین نیروهای جوان مقاومت. این عکس در سال 1944 گرفتهشده. او به کمک دوستانش، نقش مؤثری در آزادسازی پاریس ایفا نمود.
28- عکسی رنگی از سیمون سگویی.
29- سیمون سگویی با اسلحهی آلمانی MP 40.
30- دیگر همهچیز مصنوعی است. همهچیز. روزهای تیرهی ارتش رایش سوم فرا رسیده. نوجوانان هم جذب نیروهای ارتش نازی میشوند، اما چیزی قرار نیست عوض شود. انتشار چنین تصاویری، قرار بوده نقش تهییجکنندهای برای نوجوانان دیگر آلمان داشتهباشد و در عین حال نشان دهد که آلمانیها، از پیر و جوان، حامی حزب هستند. اما نگاهی بیاندازیم به چهرهی «یوزف گوبلز». این شیطان کوچک، حتی نمیتواند یک لبخند پرمحبت بزند! پست بسیار مفصل من را که چند سال پیش به مناسبت مرگ گوبلز نوشتهبودم، از دست ندهید.
31- دیکتاتور سقوط کرد. نیروهای متحدین روی بالکن خانهای که پیشتر رایش سوم در آن سکونت داشته. یکی از سربازان، دارد ادای هیتلر را در میآورد و رفقایش را میخنداند. تصویر متعلق به سال 1945 است.
32- بهای بلندپروازی هیتلر را بایستی خیل مردانی بپردازند که در جبههها جنگیدند. به آنها در اسارت نشان میدهند که واقعاً چه کردهاند. آنها فیلمی را از اردوگاه اسرای یهودی تماشا میکنند. مثل آنکه تازه حجاب از جلوی چشمشان کنار رفتهاست. به چهرههای پوشاندهشده از غم و شرم نگاه کنید. آنها هرگز فراموش نخواهند کرد…
33- نمایی از فیلمی که اسرای آلمانی تماشا میکنند.
34- درسدن ویرانشده! هیچ فرشتهای از درسدن در برابر بمباران سنگین متحدین محافظت نکرد.
35- آنچه از «ولادیمیر کوماروف»، فضانورد روس، پس از انفجار کپسول فضانوردیاش باقی ماند.
36- سال 1963? کاسترو به دیدار همفکران روسش در کرملین رفتهاست. سیگار برگ مرغوبی دود میکند و دو ساعت رولکس انداخته!
37- سوخت هستهای ذوبشدهای که از آثار باقیماندهی چرنوبیل است.
38- در سالهای 1970، ایرلند ملتهب از شور آزادی بود. زن جوانی از نیروهای آزادیبخش در حال شلیک به دشمنانشان است.
39- دانشمندان ناسا در سال 1961?
40- پس از دورهای تحمل فشار، تاچر شادمان از پیروزی نبرد فالکلند در آرژانتین است.
——————————————————-
بیشتر تصاویر این پست، روی حزب نازی و سرنوشت شومی که برای جهان ساخت، تمرکز دارد. چند ماه پیش، نود و سومین سالگرد تأسیس حزب نازی بود.
ماجرا از کجا شروع شد؟ اگر تاریخ شرارت در کرهی خاکیمان را پیگیری بگیریم، باید تا داستان هابیل و قابیل جلو برویم. ظلمهای بیشماری در تاریخ بشریت رخ داده، اتفاقات غیرمنصفانه و دهشتباری که اتفاقاً حمایت قشر بزرگی از مردم جامعهی خود را در بازهی زمانی رخداد، به همراه دارند. پس اینجا میشود پرسید: آیا همراهی قاطبهی مردم، به معنای وجود دموکراسی است؟ آیا اصولاً امکان برآمدن دموکراسی در حالیکه فشار برای «انتخاب تنها یک راه» وجود دارد، میتواند در چنین جامعهای محل تعریف داشتهباشد؟ به باور من، آنچه که در سالهای کامیابی فاشیسم دیدهشد، «استیلای مردمی خودکامگی» بود. بسیاری از تشکیلدهندگان تجمعات بزرگ حامی گروههای نازی، به این تفکر «باور» داشتند و آن را یک «انتخاب اجباری» نمیدانستند. باورها، معمولاً چنان تعصباتی را برای به جای آوردن آیینهای خاصشان میطلبند، که جایی برای تشکیک باقی نمیگذارند و همین، آنها ا خطرناک میسازد. میل به آزادی و مبارزه به کژی در آدمی همانقدر نهفته است، که تمایل به انتخاب شیطانصفتی. اگر نه، میلگرم این را با پاسخ هولناک آزمایش خود، نشانمان نمیداد. گیرم که همیشه توجیه «ما انتخاب دیگری نداشتیم» برای خیلِ گمنام باقی بماند و تمام تقصیرها بر گردن فرانکو، موسولینی، هیتلر و استالین بیافتد. در داستان حزب نازی، حقیقت این است که بسیاری از مردم آلمان، چه به دلیل ترس و چه به دلیل شوق کاذب میهنپرستانهشان دست راست خود را مانند خنجر در فضایی ناپیدا فرو میبردند و با شوق «هایل هیتلر!» میگفتند. خیلیها هم به «حرمت» نام پیشوایشان اشک در چشم میآوردند. اما وقتی اهریمن، کشتن خود را انتخاب کرد. خیل گمنام سکوت کردند و کنار رفتند. تنها آنها که معروف بودند یا لباس نظامی به تن داشتند، انگشتهای اتهام و دشنامها را تحمل کردند. کسی نمیتواند یک ملت مطیع را سرزنش کند، چرا که تاریخنویسان نام یک مغازهدار روستایی را که مشتری یهودی خود را با تابلوی «ورود سگها و یهودیها ممنوع!» بر در ورودی مغازهاش میراند، بیاهمیت میدانند. شاید برای همین است که جنایت و قتلعامهای گسترده، در مسیر ایجاد تغییر در حکومت و مرز، ماجرایی عادی باشد. ما تنها نامهایی را مشخصاً به بدی یا نیکی به یاد میآوریم، و از یاد بردهایم که کشتهشدن ناعادلانهی حتی یک نفر، برای تفاوت در نژاد، اندیشه، نگاه و جنسیت، جنایتی علیه تمام بشریت و کشتن ایدههایی است که میتوانست به دنیا عرضه شود و فرصتش از دست رفته. داستان تولد نازیها، ماجرایی تلخ از گذشته است و تولد شوم گروه «داعش» ماجرای تلخ اکنون. این دنیا، تغییری نکرده و درسی نگرفته! به گمان من، تا زمانیکه ملاکها در ارزشگذاری بر «اهمیت» تغییر نیابد، انسانها برای حق خودکامگی و فرمانبری از آن سوء استفاده میکنند. تغییر، باید بهوجود آید. حتی همین حالا هم دیر است، ولی ثانیهای بعد از آن، مستعد تولد فاجعه!
عکس ها لحظات ناگفته تاریخ را روایت می کند...
تقریباً دربارهی هر واقعهی تاریخی، آثار و سرنخهایی وجود دارد که به ما کمک میکند دانشی دربارهی آن موضوع داشتهباشیم. اگر آن واقعه در باب تاریخ معاصر باشد، مدارک و و شواهد و روایات بیشتر هم میشوند. مثلاً جنگ جهانی دوم. چقدر سند و نوشته و اعتراف دربارهاش وجود دارد؟ تحلیلها را میتوان از روی مستندات تنظیم کرد و کدام مستند، واقعیتر از عکس و فیلم؟ تنها چیزی که حقیقتی را که هزار کلمه بیان نمیکند، در «آن لحظه» بیان میکند. عدم اطمینان، ترس، فرمانبرداری، خود برتر پنداری، خشم، غرور… میتوان دربارهی هر لحظهی تاریخ بسیار نوشت، یا آن که درکی مینیمالتر و در عینحال، گویاتر مانند تصویر در اختیار داشت. در این پست، تصاویری نادر از دلِ تاریخ را خواهیم دید که ما را به درکی تازه از آن زمان و زمانه میرساند. ما روایت میکنیم تا در ذهنها بازسازی ایجاد کنیم، اما اینها درست لحظاتی هستند که دنیا به خود دید و تاب آورد.
|
اندکی خلاقیت حلال هر مشکلی است....
چند کلامی زیبا ازصادق هدایت...
«قلعه پنبه ای» مکانی طبیعی...
(Pamukkale) به معنی «قلعه پنبه ای» مکانی طبیعی در ایالت Denizli در جنوب غربی ترکیه است. از خصوصیات این شهر، چشمه های آب گرم، سنگ آهک های سفید رنگ، زمین های پله ای حاصل از معادن ذغال سنگ است که توسط آب های روان به این شکل درآمده اند. شکل پله های خاص آهکی سفید رنگ (کربنات کلسیم)، استخرها و استالاکتیت ها که لبه مرزی شهر را در آغوش می گیرند مثل شکاف سفید رنگی است که به سبب آب های گرم معدنی این منطقه خلق شده است. اینجا مکانی عجیب در ترکیه است که اکنون در زمره مکان های باستانی یونسکو به ثبت رسیده است.
مکانهای رازآلود و خوفناک در ایران...
قلعهها، قناتها و درههایی با دالانها و هزارتوهای وهمانگیز، جنگلهای تاریک با صداهای مخوف و عجیب، قبرستانهایی با سنگ قبرهایی مرموز و بیابانها و ریگزارهای وسیع با شنهای روان و بلعنده... اینها مناطقی ترسناک و یا خطرناک نیستند که در تسخیر جن و ارواح باشند، بلکه فقط با افسانههای محلی آمیخته شدهاند و به مکانهایی رازآلود و گاه خوفناک به باور مردم تبدل شدهاند.
ماجراجویی در مناطق ترسناک یکی از جذابیتهای گردشگری است، برای همین هر از گاهی فهرستی از جاذبههای گردشگری عجیب و ترسناک بیرون میآید که راهنمایی میشود برای آن دسته از ماجراجویان کنجکاوی که میخواهند سفری سرشار از هیجان و دلهره را تجربه کنند؛ دلهرهای که از افسانهها و خرافات غیرمستند برمیآید و با ماجراجویی در بانجیجامپینگها در ارتفاعات و یا دهانه آتشفشانها، شنا میان آبزیان کشنده و خطرناک، رانندگی و یا پیادهروی در گذرگاههای باریک و مرگبار، اسکی و سنگنوردی در خطرناکترین پرتگاهها و دیوارهها و قایقرانی در رودخانههای وحشی فرق میکند.
بیشتر مکانهایی که در ایران به اصطلاح ترسناک و یا مرموز معرفی شدهاند، داستانی عجیب و گاه باورنکردنی دارند که کنجکاوی مسافران غریبه را برمیانگیزد تا حتما آن منطقه را ببینند و روح کنجکاو خود را در آن محیط عجیب به چالش بکشند، مثل ریگزار جن که عنوان وحشتناکترین منطقهی ایران را به دوش میکشد و هیچ برگشتی از آن متصور نشده و یا درهای که روزها زیبایی شگفتانگیزی دارد و شبها محل گذر ارواح است و افسانههای دیگری از این دست که برای خزینهی حمامهای قدیمی، خانههای کاهگلی، قناتهای باریک و عمیق و جنگلهای انبوه روایت میشود؛ اما هیچیک سندیت علمی و یا تاریخی ندارد تا مدرکی مستند بر صحت باورهای مردم باشد و یقینا بررسیهای کارشناسان میتواند پرده از اسرار آنها کنار بزند.
جنگلی که جیغ میکشد در نزدیکیهای مشهد، جنگلی انبوه وجود دارد که به گفتهی ساکنان آن حوالی، شب هنگام صداهای وحشتآوری از آن به گوش میرسد، صداهایی که شبیه جیغ یا صوت است. ابتدای روستای «سربرج» از توابع بخش طرقبه در نزدیکی مشهد، جنگلی انبوه دیده میشود که با تاریک شدن آسمان صداهایی از میان درختان آن به گوش میرسد که به گفتهی اهالی و غریبههایی که به آن منطقه سفر کردهاند، شبیه جیغ است. میگویند صداها چندسالی است که به گوش میرسد و قبلا از آن خبری نبوده. اهالی معتقدند این صداها به آوای جیرجیرکها و یا زوزهی باد شباهتی ندارد، مخصوصا آنکه هنگام بلند شدن صداها، برگ درختان تکان نمیخورد تا باد را عامل آن بدانند. برخی دیگر از ساکنان سربرج، این صدای وحشتآور را به ملخهایی نسبت میدهند که زمانی به این منطقه هجوم آوردند. هنوز بررسی روی این جنگل صورت نگرفته تا عامل وحشت اهالی و مسافران گذری مشخص شود. درهای که محل گذر ارواح است میگویند شگفتی احجام غولآسای این دره به خاطر برخورد ستارهای است. دره در سکوت روز از لحاظ زیبایی، روح را به تسخیر درمیآورد و شب هنگام میشود قصر ارواح! جزیرهی قشم با افسانههای سحرانگیز زیادی درآمیخته، از آیین «زار» گرفته تا داستانهایی که دربارهی ارواح سرگردان در طبیعت جزیره گفته میشود. «درهی ستارهها» با اشکال رسوبی حاصل از فرسایش باد، خاک و آب یکی از پدیدههای شگفتانگیز قشم است که بومیها شبهای آن را زمانی برای آمدوشد ارواح و اشباح میدانند. دره ستارهها در زبان محلی به «استار کفته» معروف است، بومیها معتقدند میلیونها سال قبل ستارهای در این محل سقوط کرده که گل و لای از دل زمین به اطراف پراکنده شده و پس از خشک شدن، این احجام جادویی پدید آمده. این دره یکی از ژئوسایتهای جزیره است که در پنج کیلومتری ساحل جنوبی قشم و بعد از روستای «برکه خلف» قرار دارد، همان روستایی که به پاکی شهره است و در معابر خاکی آن حتا یک زباله هم دیده نمیشود. داستانهای وهمانگیزی درباره این دره که شبیه عمارتی ویران شده با دالانهای تو در تو و شکافها و حفرههای بسیار است، روایت میشود؛ به طوری که محلیها با تاریک شدن آسمان گذرشان به این دره نمیافتد و معمولا با لبخند مسافران غریبه را برای رفتن به این دره در تاریکی منصرف میکنند و میگویند: اجنه و ارواح شبها به آن رفتوآمد دارند. با این حال دره ستارهها محلی برای شیفتهگان پدیدههای آسمانی است که شبهنگام به دور از داستانهای خیالانگیز تسخیر دره توسط ارواح از بام تندیسها، اجرام و پدیدههای آسمانی را رصد کنند. گورستانی برای جنها در جنوب شرقیترین نقطه ایران، گورستانی با سنگ قبرهای عظیمالجثه مکانی جالب برای ماجراجویانی است که به دنیای ماورالطبیعه علاقه دارند. «گورستان جن» در روستای تیس نزدیک شهر چابهار در استان سیستان و بلوچستان، همان جایی است که سنگ قبرهای بزرگ و عجیبی دارد و محلیها را به این باور رسانده که این گورها محل دفن آدمیزاد نیست. تیس روستایی باستانی با قدمتی نزدیک به دو هزار و 300 سال است که مردم آن حوالی داستانهای عجیبی دربارهاش میگویند و آن را محل زندگی جنها میدانند. گورستان جن که مردم بلوچ به آن «جن سنط» میگویند، نمونهای از این باورهاست. در گورستان جن، قبرها کنار هم روی سطحی صخرهای حفر شدهاند که این شیوهی حفاری پرسشهای زیادی را بوجود آورده و در نهایت پاسخ را به دنیای از ما بهتران کشانده. بومیها معتقدند، با تاریک شدن هوا جنها بر سر مردگان خود مویه میکنند و هرکس شبانه گذرش به این گورستان افتد، مورد نفرین آنها قرار میگیرد و بعد از چند روز با عذابی سخت میمیرد. تیس با وجود آثاری چون مقبرهها، غارها و نقاشیهای باستانی، هنوز بررسی باستانشناسی نشده تا چهرهی مرموز و وهمانگیز آن پاک شود. هزارتوی سیاه قناتها، آبانبارها و خزینه حمامها همیشه محلی جذاب برای کنجکاوی بودهاند؛ اما «قصبهی گناباد» داستان دیگری جز جن و روح دارد، این قنات قدیمی یکی از عمیقترین قناتهای ایران است که قدمت آن به دوران باستان میرسد. قنات قصبه گناباد دستسازهای عجیب است که با هزارتوهای تاریک و عمیق مکانی شگفتانگیز برای ماجراجویی بهشمار میآید و از آن به عنوان یکی از عجایب تاریخ تمدن بشری یاد میشود. گناباد قناتهای متعددی داشته که بیشتر آنها به دنبال خشکسالی 15 ساله خراسان جنوبی، دیگر فعال نیستند و قصبه گناباد از جملهی قناتهای زنده به حساب میآید. در متون تاریخی، قدمت قصبه را به دورهی هخامنشیان نسبت دادهاند که «ناصر خسرو قبادیانی» هم در سفرنامهاش به توصیف این قنات پرداخته و نوشته: عمق چاه آن هفتصد گز و طول آن چهار فرسنگ است که آن را به زمان کیخسرو نسبت داده است. طول قنات گناباد 33 هزار و 113 متر و تعداد چاههای آن بیش از 470 حلقه تعیین شده که عمق چاه مادر در این قصبه بین 280 تا 300 متر است. برای رفتن به داخل قنات باید از پلههای گلی قدیمی پایین رفت، بعد تاریکی مطلق همهجه را فرا میگیرد، مسیر طولانی و تاریک است با دیوارهای خاکی که ریشههای درختان از آن بیرون زدهاند. گردشگران فقط 700 متر از این قنات را که بتونریزی شده میتوانند طی کنند. غار قاتل حفرهها و تنگناهای عمیق که سرشار از سکوت و سیاهیاند، همیشه مکانهایی هیجانانگیز برای ماجراجویی بودهاند، مخصوصا برای غارنوردانی که دور از نگرانی ناشی از توهم تاریکی این حفرهها و صدای جانورانی چون خفاشها در دالانهای تنگ و گاه عمیق جانشان را کف دستشان میگیرند تا دنیایی جدید کشف کنند. غار پَراو در 12 کیلومتری شمال شرقی کرمانشاه نزدیک روستای چالآبه در ارتفاع 3050 متری میدان جنوبی قله کوه پراو با 751 متر عمق با 26 حلقه چاه، یکی از عمیقترین و صعبالعبورترین غارهای جهان است که تا کنون جان پنج غارنورد را گرفته است. عمیقترین چاه پرآو 42 متر عمق دارد، دهنهی ورودی غار کاملا چاهی است و ورود به آن به گردشگران معمولی و حتا غارنوردان غیرحرفهای اصلا توصیه نمیشود. برودت دمای هوا در پرآو به دلیل آنکه آب جاری داخل آن حاصل ذوب شدن یخچالهای زیرزمینی است، همیشه بین یک و سه درجه سانتیگراد است و همین مساله پیمایش غار را سخت میکند. جدا از این، گذرگاههای تنگ و خرچنگروها، ریزشی بودن برخی از قسمتهای غار، تراورسهای خطرناک و چاههای عمیق، پرآو را در دنیا به غاری صعبالعبور و سخت تبدیل کرده، به طوریکه پنج غارنورد ایرانی جان خود را در این غار از دست دادهاند و اجساد برخی از آنها هیچوقت به بیرون از غار منتقل نشده است. «سعید امینی» از اعضای تیم اعزامی باشگاه آزادگان مشهد در سال 1376، «امیر احمدی» و «ویکتوریا کیانیراد» از اعضای تیم اعزامی باشگاه کوهنوردی دماوند در سال1381 که اجساد آنها را نتوانستند از غار بیرون بیاورند و در جانپناه چاه شماره هجدهم در حفرهای گذاشته و در آن را مسدود کردند، «خلیل عبدنکویی» کوهنورد و عکاس همدانی که در کارنامه او صعود به قله موستاق آتا، لنین، کورژنوسکایا، آرارات و هفت هزارمتری اورست وجود دارد در 1387، «پدرام بوچانی» از اعضای گروه مستقل کوهنوردی شهرستان دالاهو که در هنگام فرود از چاه شماره 8 با پاره شدن طناب به پایین سقوط کرد و جان باخت در سال 1389، قربانیان پرآو هستند. سختی گذرگاههای پرآو به حدی است که زبالههای آن از سال 1350، یعنی از زمان کشف غار تا کنون در آن مدفون شده بود و امکان خروج زبالهها وجود نداشت؛ ولی هیئتی از غارنوردان انجمن غار و غارشناسان ایرانیان سرانجام امسال پس از دوسال پیاپی تلاش موفق شدند این غار عمیق و سخت را بدون هیچ تلفات جانی پاک کنند. ریگزار نفرین شده در همه منابع از وحشتناک بودن این ریگزار سخن گفتهاند، در حالیکه تحقیقات دربارهی آن تا به حال ضعیف و محدود بوده و هنوز وهم از ماجراجویی در کویری که میگویند برگشت از آن ممکن نیست، دور نشده است. ریگ جن در قلب کویر مرکزی ایران، در جنوب سمنان، شرق دریاچه نمک، شمال انارک و غرب جندق قرار دارد که به دلیل وسعت زیاد، گرمای شدید، نداشتن چشمه و چاه آب و باتلاقهای نمک صحرایی صعبالعبور است که ناماش در نقشهها کمتر آمده و چندان محل گذر کویرنوردها نیست. «سون هدین»، کویرنورد سوئدی نخستین گردشگر خارجی بود که در سال 1900 میلادی سعی کرد به ریگ جن برود، نوشتههای او، 30 سال بعد «آلفونس گابریل» کویرنورد دیگری را به ایران کشاند تا این ماجراجویی را کامل کند، اما هیچ یک موفق نشدند این ریگزار را کامل بپیمایند، با این حال هدین در کتابی با عنوان «صحراهای ایران» شرحی از ریگزار جن داده است. به باور حاشیهنشینان، ریگ جن نفرین شده است. روایت میکنند، در قدیم کاروانها و مسافران هرگز از این کویر عبور نمیکردند. در گذشته این باور وجود داشت که این سرزمین محل زندگی شیطان و جنها است. مردم محلی میگویند، هر کسی وارد این سرزمین شده زنده نمانده و ناپدید شده است. ریگ جن را مثلث برمودای ایران میدانند. سون هدین در کتاباش افسانههایی را از مردم بومی آن منطقه روایت کرده که گفتهاند: در مرکز «کویر جن» بهشت گمشدهای وجود دارد. در آن بهشت دریاچهای با جنگل انبوه است که شیاطین پشم شترها را در آنجا رها کردهاند و هرکس به آن منطقه دست یابد، ثروتمند خواهد شد، درحالیکه چنین روایتی صادق نیست. پس از تلاشهای ناکامی که برای پیمایش کامل ریگزار جن صورت گرفت، سرانجام کویرشناسی ایرانی به نام «علی پارسا» به همراه اسماعیل میرانزاده که آن زمان رییس پارک ملی کویر بود، حدود 70 سال بعد از «گابریل» ریگ جن را هوایی پیمودند تا اثبات کنند، موضوع شگفتانگیزی در این کویر نیست. پارسا سپس این مسیر را زمینی طی کرد، البته با تجهیزات کامل و گرفتار شیاطین و جنها هم نشد. با این حال هیچگاه برای اولین تجربهی کویرنوردی، ریگزار جن پیشنهاد نمیشود، چون نقشهی دقیقی از آن موجود نیست و مسیرها به طور مشخص ثبت نشده است و در این صورت رفتن به آن همانا قوت بخشیدن به افسانههایی است که میگویند؛ «هر کسی وارد این سرزمین شده، زنده برنگشته!» |
میدونین سربازان امریکایی در زمان استراحت خود چیکار میکنن؟
40 عکس بامزه و دیدنی....
درمان های طبیعی شایع سرماخوردگی : کدامیک کارساز است؟!
ما از پزشکان برنامه های تلویزیونی خواستیم که درباره بهترین و بدترین روشهایی که با سرماخوردگی به طور طبیعی مبارزه میکنن، توضیح بدن.
هیچ درمان قطعی برای سرماخوردگی وجود نداره فقط برخی درمان ها علائم رو تسکین داده و طول مدت بیماری رو کم میکنن. البته در وهله اول برخی عادات سالم هم خطر ابتلا به بیماری رو کاهش میده. به گفته این پزشکان: برخی از بیماران ما درمان طبیعی رو موثر میدونن و ما نیز طبق آخرین مطالعات این درمان ها رو مورد بررسی قرار دادیم.
مدیتیشن
آیا کارسازه؟ طبق یه تحقیق بزرگسالانی که برای هشت هفته مدیتیشن میکردن حدود یک سوم کمتر از گروه کنترل سرما خوردن.
جنبه های منفی؟ تا الان مسئله خاصی گزارش نشده
ورزش کردن
کارسازه؟ افرادی که یه برنامه ورزشی با شدت متوسط داشتن 29 درصد کمتر از گروه کنترل سرما خوردن. ورزش ملایم ممکه علائمی مثل گرفتگی رو تسکین بده.
جنبه های منفی؟ وقتی که احساس بیماری میکنین، مراقب باشین که بیش از حد فعالیت جسمی انجام ندین.
خوابیدن
کارسازه؟ کسانی که کمتر از هفت ساعت خوابیده بودن نسبت به اونایی که هشت ساعت یا بیشتر خوابیده بودن نزدیک به سه بار بیشتر احتمال داشته که دچار سرماخوردگی بشن (وقتی که در معرض ویروس بودن)
جنبه های منفی؟ هیچ جنبه منفی نداره پس با خیال راحت هر چقد که میخواین بخوابین!
زینک
کارسازه؟ ارزش امتحان کردن رو داره. اگه در عرض 24 ساعتی که احساس بیماری میکنین این ماده معدنی رو دریافت کنین نمیذاره ویروس تکثیر بشه و در نتیجه دوره بیماری کاهش پیدا میکنه.
جنبه های منفی؟ این قرص ممکنه طعم بدی داشته باشه و یا باعث تهوع بشه.
اکیناسه (گل سرخارگل)
کارسازه؟ بیشتر شواهد نشون میدن که زیاد هم برای سرماخوردگی مفید نیست، اما بعضی کارشناسان هنوز هم اون رو توصیه میکنن. طبق یه تحقیقی که در این زمینه انجام شده اکیناسه دوره سرماخوردگی رو همونطوری که یه دارونما کوتاه میکنه کاهش میده و زیاد قوی نیست.
جنبه های منفی؟ این گیاه عوارض جانبی شایعی نداره. اما بهتره که با پزشکتون مشورت کنین، شاید بهش آلرژی داشته باشین!!
ویتامین C
کارسازه؟ تحقیقات زیادی در این زمینه انجام شده، این مکمل باعث کاهش علائم سرماخوردگی نمیشه و دوز بالای اون در برخی مواقع ممکنه اینکارو انجام بده.
جنبه های منفی؟ مطالعات خطر خاصی ازش پیدا نکردن، اگرچه در مواردی ممکنه باعث ناراحتی در معده یا ایجاد سنگ کلیه در کسانی بشه که در معرضش هستن.
جینسینگ
کارسازه؟ بهتره ازش بگذرین! برخی تحقیقات نشون دادن که مصرف پیشگیرانه جینسینگ میتونه دوره سرماخوردگی رو کوتاه کنه، اما از طرف دیگه کارشناسان نگران نتایج متناقضی هستن که از مطالعات گوناگون بدست اومده.
جنبه های منفی؟ جینسینگ به طور عادی خطری نداره، و قند خون رو هم پایین میاره (برای افرادی که دیابت دارن). اما اگه بیش از حد مصرف بشه میتونه باعث سردرد و بیخوابی بشه.
نکات زیبایی که باید در آب و هوای سرد رعایت کنید
کم کم با نزدیک شدن به زمستون هوا هم داره سرد میشه، برخی نکات هستن که باید رعایت کنین تا زیباییتون حفظ بشه. وقتی هوا سرد میشه فقط به این فکر میکنیم که لباسهای گرم رو از چمدونامون دربیاریم اما به چیزایی بیشتر از لباس نیاز دارین. زیبا بودن یه فرد در زمستان خیلی مهمه.
- برای نرم کردن پوست: همیشه با خودتون یه کرم مرطوب کننده خوب که حاوی روغن جوجوبا باشه همراه داشته باشین تا در صورت نیاز دست و صورتتون رو مرطوب و نرم نگه داره، بخصوص بعد از اینکه با آب تماس پیدا میکنن.
- برای زیبا نگه داشتن لبها: لبها در هوای سرد به مراقبت زیادی نیاز دارن. لیزین (نوعی اسید آمینه است) برای نرم نگه داشتن لبها لازمه. غذاهایی مثل ماهی و تخم مرغ میتونین لیزین مورد نیازتون رو تامین کنن. حتما از نرم کننده های لب که حاوی روغن کاستور، روغن زیتون و کره کاکائو باشن هم استفاده کنین.
- برای سالم نگه داشتن موها: موها رو با ماساژ روغن روی اونا تغذیه کنین تا از خشک شدنشون جلوگیری بشه. روغن نارگیل بهترین گزینه برای هوای سرده.
- دوش گرفتن: توی یه روز سرد، دوش آبگرم بهتون احساس خوبی میده البته باید توجه داشته باشین که آبگرم پوست رو خشک میکنه.
منبع: ایران سان