سفارش تبلیغ
صبا ویژن

راه کمال

صفحه خانگی پارسی یار درباره

محتسب در نیم شب جایی رسید......

محتسب در نیم شب جایی رسید//در بن دیوار مستی خفته دید
گفت هی مستی چه خوردستی بگو//گفت ازین خوردم که هست اندر سبو
گفت آخر در سبو واگو که چیست//گفت از آنک خورده‌ام گفت این خفیست
گفت آنچ خورده‌ای آن چیست آن//گفت آنک در سبو مخفیست آن
دور می‌شد این سؤال و این جواب//ماند چون خر محتسب اندر خلاب
گفت او را محتسب هین آه کن//مست هوهو کرد هنگام سخن
گفت گفتم آه کن هو می‌کنی//گفت من شاد و تو از غم منحنی
آه از درد و غم و بیدادیست//هوی هوی می‌خوران از شادیست
محتسب گفت این ندانم خیز خیز//معرفت متراش و بگذار این ستیز
گفت رو تو از کجا من از کجا//گفت مستی خیز تا زندان بیا
گفت مست ای محتسب بگذار و رو//از برهنه کی توان بردن گرو
گر مرا خود قوت رفتن بدی//خانه? خود رفتمی وین کی شدی
من اگر با عقل و با امکانمی//همچو شیخان بر سر دکانمی
مولانا...