سفارش تبلیغ
صبا ویژن

راه کمال

صفحه خانگی پارسی یار درباره

به رهی دیدم برگ خزان .....

به رهی دیدم برگ خزان .....
----
به رهی دیدم برگ خزان پژمرده ز بیداد زمان کز شاخه جدا بود
چو ز گلشن رو کرده نهان در رهگذرش باد خزان چون پیک بلا بود

ای برگ ستمدیده ی پاییزی
آخر تو ز گلشن ز چه بگریزی

روزی تو هم آغوش گلی بودی
دلداده و مدهوش گلی بودی

ای عاشق شیدا ، دلداده ی رسوا ، گویمت چرا فسرده ام
در گل نه صفایی ، باشد نه وفایی ، جز ستم ز وی نبرده ام

آه ! بار غمش بر دل بنشاندم
در ره او من جان بفشاندم
تا شد نوگل گلشن زیب چمن

رفت آن گل من از دست
با خار و خسی بنشست
من ماندم و صد بار ستم وین پیکر بی جان

ای تازه گل گلشن
پژمرده شوی چون من
هر برگ تو افتد به رهی پژمرده و لرزان