در اروپا یک سمفونی که گذارده میشود از ده نفر شاید شش نفر، هفت نفر اعتراض میکنند که خاموشش کن؛ یک جاز که زده میشود، از ده نفر، شاید هفت یا هشت نفر بگویند که این وز وزها چیست، سر و صداها چیست، خاموشش کن، اعتراض میکنند؛ با اینکه با جاز آشنا هستند، با اینکه با سمفونی آشنا هستند، مال خودش است، موسیقی خودش است. اما کدام شرقی است که جرأت چنین اعتراضی را داشته باشد ؟ در اینجا همه آنها را دوست دارند! چرا ؟ چونکه برای ما جاز یکی از انواع موسیقی نیست، برای ما سمبلی است که حکایت از یک فرهنگ بهتر، یک سلیقه تلفیقیافتهتر و یک زیبائی هنرشناسانه برتر از ماست؛ بنابراین، نه تنها تحملش میکنیم، بلکه میکوشیم آن را بپذیریم؛ چرا که اگر نپذیریم، اعتراف کردهایم که وابسته به همان نژاد پستتریم، وابسته به یک ذائقه وحشیتریم، و وابسته به فرهنگ بومی هستیم. این است که خیال کردیم روشنفکر و اروپائیشناس شدیم
.