سفارش تبلیغ
صبا ویژن

راه کمال

صفحه خانگی پارسی یار درباره

حکایت است که ............

حکایت است که درویش تنگ دستی به در خانه ثروتمندی رفت و گفت:شنیده ام مالی در راه خدا نذر کرده ای که به درویشان و فقیران بدهی,من نیز بیچاره و فقیرم.خواجه گفت:من نذر کوران کرده ام و تو کور نیستی . درویش گفت:ای خواجه,کور حقیقی منم که درگاه خدای کریم را گذاشته ام و به در خانه چون تو گدایی آمده ام.این را گفت و رفت.خواجه متأثر گشته,به دنبال وی شتافت,هر چند تلاش کرد که چیزی به او بدهد,او قبول نکرد.