طنازی های ایرونی جماعت!
برگه ا? در خیابان نصب شده بود که نوشته بود :
من گوناگون دلار را گم کرده ام و خ?ل? به آن ن?از دارم ز?را هز?نه زندگ? ندارم، هر کسى پ?دا کرد ب?اره به ادرس ف?ن? که شد?دا به آن ن?از دارم.
شخص? برگه را م? ب?ند و مبلغ گوناگون دلار از ج?بش ب?رون م? آورد و به آدرس مى برد م? ب?ند پ?رزن? ساکن منزل هست
شخص پول را تحویل میدهد، پ?رزن گریه مى کند و م? گو?د شما نفر دوازدهم هست?د که آمد?د و ادعا میکنید پولم را پیدا کرده اید.
جوان لبخندى زد و به سمت خروجی حرکت کرد، پیرزن که همچنان داشت گریه میکرد گفت: پسرم، ورقه را پاره کن، چون من نه آن را نوشته ام و نه سواد نوشتنش را دارم، احساس همدردى شما با من، من را دلگرم و به زندگى امیدوار کرد و این بزرگترین خیر دنیا براى من است
هرکجا انسانی هست فرصتی برای محبت کردن هست
این خیلی ارزشمنده باید درکش کنید تا متوجه عمق مطلب بشید!