پيام
+
**...پدر سيلي محکمي به صورت پسر زد و گفت:
مگه اين شام عيبي داره که لب نميزني؟نمک به حروم...
پسر در حالي که به نون و پنير و
مقداري سبزي چشم دوخته بوداز پاي سفره به گوشه اي خزيد و سر به بالين
نهاد
صبح فردا وقتي غذاي پسر در بقچه پدر جاي مي گرفت پسرک
دانست امروز بابا صبحانه دارد، چشمانش از شادي تر شد.... **

راه كمال
92/3/22
*پوريا*
خيلي تلخه
*کوثر جون*
:'(
DARYAEI
:'(
راه كمال
@};-
m.f 78
:'(
راه كمال
@};-