سفارش تبلیغ
صبا ویژن

راه کمال

صفحه خانگی پارسی یار درباره

به دیدنی های دیده نشده ایران سفر کنیم....

اما پیش از اقدام به یک مسافرت دل انگیز، انتخاب مکان سفر از اهمیت بسزایی برخوردار است. متاسفانه گاهی خانواده های ایران گزینهه های تکراری و محدودی را برای مسافرت خود برمی گزینند و شاید به دلیل آشنا نبودن با مکان های دیدنی، حظ تجربه بسیاری از جاذبه های سیاحتی کشورمان را از دست می دهند و برای کشف مکان های جدید، خطر نمی کنند؛ از این رو سفر به 9 منطقه سیاحتی کشورمان را به شما پیشنهاد می کنیم که کمتر دیده و شناخته شده اند.

آبشار شِوی

آبشار شِوی یا تله زنگ، یکی از بزرگترین و زیباترین آبشارهای ایران است که در منطقه سردشت از توابع دزفول واقع در استان خوزستان قرار گرفته است و دارای طبیعتی سرسبز و به غایت زیبا است. بهترین زمان بازدید از آبشار شِوی در اوایل فصل بهار و خصوصا ماه فروردین است که هوا در آن نسبتا خنک و دارای طراوت بهاری است. شِوی در زبان لری بختیاری به معنای لطافت است.

برای رسیدن به این منطقه باید از دزفول به سمت منطقه شهیون حرکت کنید و از آنجا روستای بیشه بزان و بازارگاه و پیرچل را پشت سر بگذارید. پس از آن با یکی دو ساعت کوهنوردی در مسیری بسیار خوش منظره، به آبشار بزرگ شِوی خواهید رسید.

 

http://mj3.persianfun.info/img/93/3/Iran-Didaniha/01.jpg
 


بهشت گمشده

بهشت گم شده نام منطقه ای خوش آب و هو و سرسبز در شهرستان مرودشت و کامفیروز است. نام اصلی این مکان «تنگ بستانک» بوده است که اکنون به بهشت گم شده مشهور شده است. این منطقه دیدنی که زیبایی انبوه درختان و پرآبی رودخانه هایش چشم هر بیننده ای را می نوازد و مهمانان را به تحسین و تکریم آفرینشگر هستی وامی دارد از جمله مناطق حفاظت شده استان فارس است.

انبوه درختان در منطقه بهشت گم شده در پاره ای از مناطق چنان پنجه در پنجه هم انداخته و سقفی از نوازش بر سر رهگذران و گردشگران ساخته که به سختی می توان درخشش آفتاب را از میان شاخ و برگ درختان دید.

 

http://mj3.persianfun.info/img/93/3/Iran-Didaniha/02.jpg
 


چشمه های باداب سورت

چشمه آب شور باداب سورت، چشمه ای بی نظیر در ایران و کم نظیر در جهان است. این چشمه که واقع در بخش چهاردانگه شهرستان ساری است در سال 1387 به عنوان دومین اثر طبیعی ملی ایران پس از کوه دماوند ثبت شد. خیال انگیزترین زمان در این منطقه، هنگام طلوع و غروب خورشید است که تلإلو نور خورشید در حوضچه ها همراه با سایه روشن طبیعت اطراف، جلوه هایی تحسین برانگیز از موهبت خداوندی را به نمایش می گذارد. باداب سورت در همه فصل های سال زیباست و در هر فصل زیبایی های خاص خود را دارد اما پربازدیدترین زمان ها، فصول بهار و تابستانند؛ چرا که در فصل بهار این منطقه بسیار سرسبز و خرم است و فصل تابستاننیز زمان خوبی برای آب تنی دراین حوضچه های زیبا و سرشار از مواد معدنی است.

 

http://mj3.persianfun.info/img/93/3/Iran-Didaniha/03.jpg
 


کالپوش

منطقه کالپوش در شهر میامی شهرستان شاهرود استان سمنان واقع شده است. جلوه ای بهشت گونه از طبیعت سرخ و آتشین، آکنده از شقایق هایی که چشم هر بیننده ای را مسحور می کند، یکی از جاذبه های طبیعی و فصلی منطقه کالپوش است که همه ساله در اردیبهشت ماه، رُخ می نماید.

دشت شقایق های کالپوش در 140 کیلومتری شمال میامی قرار دارد که دشت هایش در فصل بهار مملو از گل های شقایق و در شهریور پر از گل های آفتابگردان می شود و در پاییز و زمستان به دلیل مجاورت با پناهگاه حیات وحش و پارک ملی گلستان از موقعیت فوق العاده گردشگری برخوردار است.

 

http://mj3.persianfun.info/img/93/3/Iran-Didaniha/04.jpg
 


زیارتگاه خالد نبی

در یک منطقه کوهستانی و در فاصله 90 کیلومتری شمال شرق شهرستان گنبد کاووس و 55 کیلومتری شمال شرق شهرستان کلاله و 6 کیلومتری روستای گچی سو، نزدیک آی تمراز توابع بخش مراوه تپه و بر فراز قله کوه گوگجه داغ واقع شده است.

راه ارتباطی زیارتگاه خالد نبی کوهستانی بوده ولی از طریق کلاله و تمرقره قوزی تا آن محل راه دشواری نیست. به دلیل دوری راه و فقدان وسیله نقلیه و کمبود تسهیلات رفاهی در محل و همچنین گرمای شدید تابستان و سرمای زمستان، بهترین زمان برای انجام فرایض دینی و زیارت، ماه های فروردین و اردیبهشت است.

 

http://mj3.persianfun.info/img/93/3/Iran-Didaniha/05.jpg
 


طارم زنجان

دنیایی از سکوت و زیبایی، تلفیقی دلنشین از رود و کوه و جنگل و دشت؛ اینجا طارم زنجان است، چسبیده به منجیل و فومن گیلان. وقتی از گردنه های سخت و سردسیری مسیر زنجان به طارم می گذری هیچ به ذهنت هم خطور نمی کند که چه بهشت زیبایی انتظارت را می کشد. شهرستان «آب بر» مرکز طارم است که از منجیل حدود 50 کیلومتر و از زنجان حدود 90 کیلومتر فاصله دارد. اگر به دنبال منطقه ای دیدنی برای سفری یک یا دو روزه می گردید طارم وطبیعت ناب آن در بهار میعادگاهی مناسب است. دسترسی به طارم هم از قزوین و منجیل میسر است و هم از زنجان.

 

http://mj3.persianfun.info/img/93/3/Iran-Didaniha/06.jpg
 


مازیچال

دهکده زیبای مازیچال در 50 کیلومتری شهر عباس آباد و نزدیک کلاردشت قرار دارد. چشم انداز بسیار زیبای روستای مازیچال با دیدی وسیع از رامسر تا چالوس، موقعیتی بی نظیر به این دهکده کوهستانی بخشیده است.

وجود تپه ها و کوه ها در این منطقه به گونه ای است که در هنگام بارندگی، مازیچال پر از ابرهایی می شود که هر لحظه شکل های زیبایی به خود می گیرند. می گویند نام گذاری مازیچال به دلیل وجود درخت بلوط در این منطقه بوده است. در گویش محلی مردم منطقه، ماری به معنی درخت بلوط است و چال به معنی گودال و چاله.

برای رسیدن به مازیچال از جاده چالوش به سمت کلاردشت بروید. بلوار کلاردشت را به سمت عباس آباد 3 کیلومتر ادامه دهید. بعد از رسیدن به دو راهی به سمت راست بپیچید تا وارد جاده مازیچال شوید. طول جاده 10 کیلومتر است.

 

http://mj3.persianfun.info/img/93/3/Iran-Didaniha/07.jpg
 


دهکده جهان نما

جهان نما یک دهکده ییلاقی در استان گلستان است. این منطقه منحصر به فرد در میان رشته کوه های البرز قرار دارد که بر فراز آن می توان دشت گرگان و دریا را نظاره کرد. چشم اندازهای زیبا و در عین حال ناشناخته این روستا در همه فصول پذیرای گردشگران است و جایی است که طبیعت در جای جای آن زیبایی اش را به رخ می کشد. جهان نما در تمام طول سال قابل دسترسی است و مکان مناسبی برای کسانی است که می خواهند از گرما به منطقه ای ییلاقی و خنک پناه ببرند.

برای رسیدن به جهان نما، از «کردکوی» به سمت ارتفاعات «درازنو» رفته و سپس به سمت روستای رادکان و از آنجا به سمت جاده روستاهای چمن ساور و روستای حاجی آباد بروید. در مسیر به دو راهی می رسید که باید سمت چپ را انتخاب کنید. انتهای مسیر به دشت جهان نما می رسد. از نقطه حرکت تا جهان نما 3 ساعت راه کوهستانی دارید.

 

http://mj3.persianfun.info/img/93/3/Iran-Didaniha/08.jpg
 


شیمبار

دشت شیمبار یا شیرین بهار، مرز میان استان خوزستان و چهارمحال و بختیاری است که در 75 کیلومتری مسجدسلیمان قرار دارد. از دیدنی های دشت شیمبار کوه قلندران است که پر از انگورهای یاقوتی است که مالک خصوصی ندارد!

مهمترین راه دسترسی به این منطقه، مسیر جدیدالاحداث مسجدسلیمان به شهرکرد است که در حال حاضر تا ابتدای منطقه به صورت آسفالت شده است. در درون منطقه راه های دسترسی شنی روستایی درجه 3 وجود دارد.

مسیر اصلی از بخش اندیکا به سمت بخش بازفت امتداد داشته و از وسط منطقه می گذرد. بخشی از این مسیر آسفالت بوده و قسمت هایی از آن شنی است.

مسیرهای مالرو و فرعی نیز وجود دارد که با پیاده روی امکان تردد و مشاهده وحوش در آنها فراهم است.

 

http://mj3.persianfun.info/img/93/3/Iran-Didaniha/09.jpg

 


عنوانی که فقط \هدیه تهرانی و محمدرضا فروتن\ و \ خسرو شکیبایی و ب

عنوانی که فقط
آمار جالبی از برندگان سیمرغ بلورین جشنواره بین المللی فیلم فجر


برندگان سیمرغ در ادوار مختلف جشنواره فیلم فجر، در کسب عنوان "ترین" آمار جالبی براساس این گزارش، "پرویز پرستویی" یکی از بازیگرانی است که در لیست این آمار جالب قرار می‌گیرد.

پرستویی اولین جوانی بود که جایزه سیمرغ را از آن خود کرد. او در سن 28 سالگی و به خاطر بازی در فیلم "دیار عاشقان" از دومین جشنواره فیلم فجر که در واقع اولین دوره اعطای سیمرغ به سینمای حرفه‌ای بود، این جایزه را دریافت کرد.

مرحومه "رقیه چهره آزاد" در سن 81 سالگی موفق به دریافت سیمرغ بلورین به خاطر بازی در فیلم "مادر" شد.

"چهره آزاد" مسن ترین برنده سیمرغ لقب گرفته است.

بنابر این گزارش، از دوره سوم تا ششم، تمام برندگان سیمرغ بالای چهل سال داشتند.

جوان ترین بازیگری که موفق به دریافت دیپلم افتخار جشنواره فیلم فجر شده است، "مهدی اسدی" بود که در سن 12 سالگی برای بازی در فیلم "بهار" به عنوان جوان ترین بازیگر جشنواره فجر به روی آنتن رفت.

آمار نشان می‌دهد از دوره شانزدهم که در سال 1376 برگزار شده تا جشنواره بیست و سوم، حداقل هر سال یک بازیگر زیر سی سال سیمرغ گرفته است.

"حسین عابدینی"، جوان ترین بازیگری است که سیمرغ نقش اول را دریافت کرده است.

عابدینی در سن 20 سالگی به خاطر بازی در فیلم "باران" سیمرغ دوره نوزدهم را گرفت.

"بهرام رادان" با دریافت سیمرغ دوره بیست و دوم،‌ در رده دوم قرار گرفته است."رادان" این سیمرغ را برای فیلم "شمعی در باد" دریافت کرده است.

همچنین "ترانه علیدوستی" جوانترین بازیگر زنی است که سیمرغ "نقش اول" بخش اصلی جشنواره به وی تعلق گرفت.

علیدوستی در سن 18 سالگی برای بازی در فیلم "من ترانه 15 سال دارم" سیمرغ دوره بیستم را گرفت.

رتبه‌های بعدی به ترتیب به "باران کوثری" در سن 21 سالگی، "میترا حجار" در سن 23 سالگی و "رویا نونهالی" در سن 24 سالگی تعلق گرفت.

شایان ذکر است؛ مرحوم "خسرو شکیبایی" و "بیتا فرهی" برای بازی در فیلم "هامون" و "محمدرضا فروتن" و "هدیه تهرانی" در فیلم "قرمز" تنها زوج‌های سینمایی هستند که برنده سیمرغ بهترین نقش اول مرد و زن سال در یک فیلم شده‌اند.


نگاهی به مجموعه شعر پروانگی....

پروانگی در پیل? زنانگی
در بعضی اشعارش گویی فروغ دوباره برخاسته و تلاش می­کند رسالت شعر زنانه را در این سرزمین مردسالار پی گیرد.

 

پروانگی مجموعه ای است از اشعار شاعر جوانی به نام یاسمن آرنگ، شاعری که در عصر بی ­هویتی شعر سپید و افتادنش در دست انداز شعر منثور، زبانی را احیا می­کند که بی شک هر مخاطب شعرشناسی را به یاد فروغ می­ اندازد. در بعضی اشعارش گویی فروغ دوباره برخاسته و تلاش می­کند رسالت شعر زنانه را در این سرزمین مردسالار پی گیرد.
 
آرنگ شاعری است که همچنان که وام­دار و وفادار سنّت شعری فروغ مانده، به گرایش­های شعری امروز نیم نگاهی می­کند. در سراسر شعرهای وی می­توان ردپای تجربه های زیستی وی را یافت. سال­هایی که در اشعار او پشت سرگذاشته می­شوند، دهه ای که روزگار جوانی او و آغاز شکاف نسل­ها را روایت می کند. شکافی که درون شاعری حساس را به دو تکه می­کند و فریاد اعتراض شاعری که البته به حکم زن بودن باید خاموش شود.
 
وط ن م درد می کند
و ت ن م
و عنکبوت ها به دور تنم تار می تنند
و تمام رگ هایم درد می کند
و تنم درد می کند
و تمام دردهایم درد می کند (شعر وتنم،ص17)
 
هماوایی حروف گاه آنقدر می توانند مسحورکننده و ریتمیک واژه ها را در آغوش بکشد و بر زبان جاری کند که لذت بیان در ژرفای وجود خواننده و مخاطب با برق لبخندی به شاعر سلام کند.
نگاه دگرگونه شاعر به موضوع شعر و بیان حالات درونی و دغدغه های نهانی با تصویر و تصورهای شاعرانه می تواند خواستی اعتراضی و بیانی باژگونه باشد. اسمها برجسته و نگاه در شعر با تجربه های زیستی همراه است.
 
 
 
جادوی مجاورت موافق و اتصال­های با حرفی که خود آغازیست بر ادامه کار شعر را کامل و شاعر را ماهر جلوه می دهد.
...و تلاقی عشق و شناسنامه و زنجیر
دیگر بر نخواهد خاست؟!
چقدر به مرگت اصرار دارند
با آن که حوا تنها نامی است
و تو تکرار می شوی
در تاریخ گوژپشت قبیله های زنده به گور
و طراوت غبارگرفت? جوانی بکر
و بادبادکی که دست هایِ «نباید»
از انگشت­های کودکی ­ات می گرفت ...(شعر حوا تنها نامی است،ص22)
 
شاید ابهام در شعر بتواند اندیشه شاعر را در نهانگاه مخاطب به چالش بکشد. اسمهایی که کنار هم آمده اند و بی هیچ ربطی و بی هیچ التزام و بی هیچ قرینه ای.
 
شادی کشف شاعر اینجا بهتر باشد از کشف شعر او، چرا که شاعر آمده است تا از شناسنامه که هویت کاغذین اوست، عشق که در نهانگاه وجودش احساس او را همراهی می کند و زنجیر که سکوت و جبری که در محیط پیرامون جنسیت اوست به سمت بیانی شاعرانه سفر کند.
 
شناسنامه که اگر بی عشق اسمی در آن نگاشته شود حکم زندانی است که زنجیر را بر پای بسته است و چقدر ابتدای این شعر با بندی زیبا آفریده شده است و برائت استهلالی که خواننده را چنان مجذوب می­کند و او را با لذت کشفی دلربا مسحور می­سازد. ابهام در مرحله دوم وقتی است که اشتباه زنانگی در آن را می شود از تأمل عاطفی مخاطب دریافت کرد چون اگر عشق از ناحیه او باشد خبط و خطایی است که روزی حوا کرد و آدم را فریفت و عشق زنانه چیزی جز فریب در اندیشه روزگار نیست که عقوبت و سزای آن جز خروج از آرامش و افتادن به خاک و دنیای خاکی تنها ثمره آن است...
 
شاعر هنوز نمی خواهد از شناسنامه و زنجیر و عشق دست بکشد، این بار به جرم جنسیت که فقط باید بندگی کند و در چنگال روزگار مردینه اسیر با تلمیحی رندانه، عرب جاهلی را به رخ مخاطب کشیده و پس از یافتن درد برای درمان درد خویش فرورفتن را چاره کار خویش تصور می­کند.
 
شاعر هنوز شاعرانگی می­کند و لوندی در کارش را نمی خواهد از نگاه موافق شنونده اش بگیرد. از شناسنامه وعشق و زنجیر می گذرد و می خواهد که از آنچه به نام زن دارد فرار کند. او از ناپایداری­های روزگار در خشم است و می­خواهد این گریزش را به بیرون از گردونه خاکی گذارد و راه آسمان را پیش رو می گیرد و به آزادی می اندیشد. جایی که نه قراردادهای کاغذین می تواند او را نگه دارد و نه عشق های پوشالی و نه زنجیرهایی که توسط این پیمان­های زمینی بر لوح تقدیر آدمی نوشته شده است.
 
او به انگشتان کودکی تمام روحش را می­دهد که با افسوس نگاه پاکش او را تا کرانه آسمان­ها سوار بر بادباکی به آزادی برساند.
 
زن اینجا فقط و فقط برای آزادی به مرگ می اندیشد چیزی که طبق اندیشه یکتاپرستان مسلمان آزادی روح از تن آغاز فراغ بال و آسودگی جان است...
جایی میان بادبادکها خوابیده
کودکیِ دختری که سی سالگی
اورا بلعیده بود
اینجا به پیله ها برای پروانه شدن مجوز نمی­دهند
تنها ابریشمی می شوی بر تن همخوابگی شان
و کابوس ها، تعبیر عاشقانه هایت می شوند...(شعر پروانگی، ص74)
 
رهایی در کلیت شعر «پروانگی» شاید موتیفی باشد که با بسامد بالا در همه شعرها چه به صورت درونی و چه برونی اندیشه خودش را سازگار با شعر کرده و گاهی نیز از شاعر فاصله گرفته است.
در این میان تنها المان و نمادی که می تواند رابطه او و مخاطب باشد همین بادبادکی است که باید در حالتی ستودنی حتما در دست کودکی های خودش باشد. زمانی که پاکی او تا آسمانها پرواز می کرد و فقط اراده اش می توانست او را با تلنگر انگشتی به آسمانها حواله کند.
 
شاعر در خودش غرق است و جسارت بیرون آمدن از زندان تن خویش را ندارد. اتفاق اینجا شروع می شود که آرزوهایش را در مسیر رفتن تصور می کند و نگاهش را به آینده ای دوخته است که جز پشیمانی چیزی نداشته و شاید بزرگترین جرم او که در جنسیت شعری اش نیز مشخص است نداشتن جرات و جسارتی است که او را از این زندان تن بیرون ببرد و آن فقط و فقط زن بودن اوست و نگاه اعتراضی او در کل شعر از خودش است و شکایتش از آنچه می خواسته است و ناخواسته به جبر روزگار می­رسد...
 
 
 
شاعر پروانگی را هرگز تجربه نمی­کند تنها رویای آن را در باورش می­پروراند. «کفش­هایش نای ماندن ندارد» اما در حرکتی دور میان سلولهایی می­چرخد.
درها را می­بندم
و سلام می­کنم
به هوایی که مرا هوایی کرده است
و دنبال راه می افتم...
وقتی بیایی
از انگورهای نورسته آذین می بندم
و دور داربست می تابم...(شعر تاکستان، ص47)
 
 
 این مجموعه  شعر به همت نشر برزآفرین روانه کتابفروشی ها شده و در مراکز زیر قابل تهیه است:
 
 کتابفروشی تهران - خیابان پاسداران - چهارراه پاسداران - شماره تماس:
 
021-22760698
22545219
کافه کتاب صدف - میدان هروی - شمس آباد - انتهای پارک صدف - خانه فرهنگ صدف
 
 اصفهان، پاساژ چهارباغ، کتابفروشی زمان
 
 نگاهی به مجموعه شعر «پروانگی» از یاسمن آرنگ
زهرا محمدنژاد

تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم؟

تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم؟
تو کیستی، که من اینگونه بی تو بی تابم؟/ شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم / تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو / بسان قایق، سرگشته، روی گردابم

تو کیستی، که من اینگونه بی تو بی تابم؟

شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم

تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو

بسان قایق، سرگشته، روی گردابم!

تو در کدام سحر، بر کدام اسب سپید؟

تو را کدام خدا؟

تو از کدام جهان؟

تو در کدام کرانه، تو از کدام صدف؟

تو در کدام چمن، همره کدام نسیم؟

تو از کدام سبو؟

من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه!

چه کرد با دل من آن نگاه شیرین، آه!

مدام پیش نگاهی، مدام پیش نگاه!

کدام نشاه دویده است از تو در تن من؟

که ذره های وجودم تو را که می بینند،

به رقص می آیند،

سرود میخوانند!



چه آرزوی محالی است زیستن با تو

مرا همین بگذارند یک سخن با تو:

به من بگو که مرا از دهان شیر بگیر!

به من بگو که برو در دهان شیر بمیر!

بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف!

ستاره ها را از آسمان بیار به زیر؟

ترا به هر چه تو گویی، به دوستی سوگند

هر آنچه خواهی از من بخواه، صبر مخواه.

که صبر، راه درازی به مرگ پیوسته ست!

تو آرزوی بلندی و، دست من کوتاه

تو دوردست امیدی و پای من خسته ست.

همه وجود تو مهر است و جان من محروم

چراغ چشم تو سبزست و راه من بسته است.

 

فریدون مشیری

چرا رفتی چرا من بی قرارم؟....

چرا رفتی چرا من بی قرارم؟....
چرا رفتی؟ چرا من بیقرارم به سر سودای آغوش تو دارم

 

چرا رفتی ؟! چرا من بیقرارم

به سر سودای آغوش تو دارم

نگفتی ماه تاب امشب چه زیباست

ندیدی جانم از غم ناشکیباست

چرا رفتی؟ چرا من بیقرارم

به سر سودای آغوش تو دارم

خیالت گر چه عمری یار من بود

امیدت گر چه در پندار من بود

بیا امشب شرابی دیگرم ده

ز مینای حقیقت ساغرم ده

چرا رفتی؟ چرا من بیقرارم

به سر سودای آغوش تو دارم





چرا رفتی؟ چرا من بیقرارم

به سر سودای آغوش تو دارم

نگفتی ماه تاب امشب چه زیباست

ندیدی جانم از غم ناشکیباست

چرا رفتی؟ چرا من بیقرارم

به سر سودای آغوش تو دارم

دل دیوانه را دیوانه تر کن

مرا از هر دو عالم بی خبر کن

بیا امشب شرابی دیگرم ده

ز مینای حقیقت ساقرم ده

چرا رفتی؟ چرا من بیقرارم

به سر سودای آغوش تو دارم





سیمین بهبهانی-بانوی غزل ایران


گروه سیمرغ درگذشت نیمای غزل ایران را به خانواده محترم ایشان و دوستداران او تسلیت عرض میکند.

با آرزوی آرامش ابدی


قطار میرود, تو میروی, تمام ایستگاه میرود...

قطار میرود,  تو میروی,   تمام ایستگاه میرود
آبان ماه سال 86، قیصر امین‌پور در حالی دوستداران شعرش را سوگوار کرد که پیشتر با سپری کردن قریب به سی سال از عمر خود در جهان شعر فارسی، جایگاهی قابل‌قبول در شعر معاصر برای خود دست و پا کرده بود.

اگر دل دلیل است

سرا پا اگر زرد و پژمرده ایم
                                     ولی دل به پاییز نسپرده ایم

چو گلدان خالی لب پنجره
                                     پر از خاطرات ترک خورده ایم

اگر داغ دل بود ما دیده ایم
                                     اگر خون دل بود ما خورده ایم

اگر دل دلیل است آورده ایم
                                     اگر داغ شرط است ما برده ایم

اگر دشنه ی دشمنان,گردنیم
                                     اگر خنجر دوستان,گرده ایم

گواهی بخواهید:اینک گواه
                                     همین زخم هایی که نشمرده ایم

دلی سربلند و سری سر به زیر
                                     از این دست عمری به سر برده ایم


قیصر امین پور



قطار میرود

 تو میروی

 تمام ایستگاه میرود

 و من چقدر ساده ام

 که سالهای سال

 در انتظار تو

 کنار این قطار ایستاده ام

 و همچنان

 به نرده های ایستگاه رفته

 تکیه داده ام.


قیصر امین پور



دوباره سبز می شویم

ای درخت آشنا

شاخه های خویش را

ناگهان کجا

             جا گذاشتی؟

یا به قول خواهرم فروغ*

دستهای خویش را

در کدام باغچه

                  عاشقانه کاشتی؟

این قرارداد تا ابد میان ما برقرار باد:

چشمهای من به جای دستهای تو

من به دست تو آب می دهم

تو به چشم من آبرو بده

من به چشمهای بی قرار تو قول می دهم:

ریشه های ما به آب

شاخه های ما به آفتاب می رسد

ما دوباره سبز می شویم!

آبان ماه سال 86، قیصر امین‌پور در حالی دوستداران شعرش را سوگوار کرد که پیشتر با سپری کردن قریب به سی سال از عمر خود در جهان شعر فارسی، جایگاهی قابل‌قبول در شعر معاصر برای خود دست و پا کرده بود.

پروانگی...

پروانگی
از هر کجای جهان که ایستاده ای برگرد / من و تو به توازن نمی رسیم / مگر در آغوشت!/

 

شعر، آغاز اندیشه است. اندیشه ای برای زیستن، برای بودن و ماندن.
این مجموعه سی و یک شعر سپید شاعری است که سی و یک بهار از سر گذرانده است...
 
 
سه شعر از این مجموعه:
«پروانگی»
جایی میان بادکنک ها خوابیده 
کودکیِ دختری که سی سالگی او را بلعیده بود. 
اینجا به پیله ها، برای پروانه شدن مجوز نمی دهند 
تنها ابریشمی می شوی بر تن همخوابگی شان 
و کابوس ها، تعبیر عاشقانه هایت می شوند. 
چقدر تاب آوردند پروانگی هایم 
برای شمع های خاموش! 
و من به چشم هایم خیره می شوم 
پروانه های غمگینی 
که در آسمان کلاغ هاجرأت بال ندارند.
 
«توازن»
 
از هر کجای جهان که ایستاده ای برگرد 
من و تو به توازن نمی رسیم 
مگر در آغوشت! 
 «تاکستان»
 
وقتی بیایی عاشقت می شوم 
و  ایمان می آورم 
به دست های سپیدت از گریبان 
به چشم های مخمور شفابخشت 
به رد پای سبزت که تاکستان را مست می کند. 

به خانه برمی گردم اگر 
بیایی 
سی سالگی آزمون دشواری است 
برای چشم هایی که نباید ببارند 
و اندک اندک 
سرمایی است که بر گیسوان دست می کشد 
و تو هنوز آمدنت را به کوچه های چپ می زنی 
سی سالگی من 
اتفاقی نیست 
که پای تاک کهنسال دفن شود. 
هنوز باورت نمی شود 
دخترانی که پای این تاک تشنه مویز شدند 
و طاق نصرت هایی که برای آمدنت خمیده اند. 

درها را می بندم 
و سلام می کنم 
به هوایی که مرا هوایی کرده است 
و دنبال راه می افتم. 

وقتی بیایی با تو می آیم 
به برگ های تاک سوگند 
و از انگورهای نورسته آذین می بندم 
و دور داربست می تابم. 
در سرخی خم می چکم 
از لمس لبانت 
وقتی بیایی 
وقتی بیایی عاشقت می شوم 
 
 
مراکز فروش:
کتابفروشی تهران - خیابان پاسداران - چهارراه پاسداران - شماره تماس:
021-22760698
22545219
کافه کتاب صدف - میدان هروی - شمس آباد - انتهای پارک صدف - خانه فرهنگ صدف

 اصفهان، پاساژ چهارباغ، کتابفروشی زمان


شعری که مریم حیدرزاده برای مرتضی پاشایی خواند...

شعری که مریم حیدرزاده برای مرتضی پاشایی خواند
چهل روز از درگذشت هنرمند محبوب و مردمی موسیقی پاپ ، مرحوم مرتضی پاشایی ، گذشت و مردم همچنان پرشور و عاشقانه در مراسم وی حضور بهم رساندند.

 

 مریم حیدرزاده، ترانه سرا و شاعر روشن دل ، شعری را که برای مرحوم مرتضی پاشایی سروده بود را در روز چهل وی بر سر مزارش خواند.

یه صبح جمعه پاییز تو دیگه چشماتو بستی/خبر، این بار صحت داشت تو از سیاره‌مون رفتی/ دیدی تو آخرین کنسرت چقدر مردم باهات خوندن/سکوتت تلخ بود اما یه بار مردم به‌جات خوندن/بخواب آروم گل بی‌تا صدات تا آسمونا رفت/اونی که اهل موندن بود خودش این‌بارو تنها رفت/دیگه دلواپست نیستیم ستاره رو زمین جاش نیست/شکسته قلبمون اما ستاره درد همراش نیست/ لالالالا یکی بود و هنوزم هست و میمونه/ولی از وقتی که رفته تمام شهر بارونه/با شوق و صبر تا آخر فقط با درد جنگیدی/یه ایران بدرقه‌ت کردن خودت بودی خودت دیدی/یه دنیا خاطره مونده با تکرار هر آهنگت/صدات هست و همه با بغض عمیق و سخت، دلتنگت/ به جات یه صندلی خالی توی تالار میلاده/که عکس تو روی پرده‌ش، بزرگ و صاف افتاده/ لالالالا صدای خوش، ستاره، کوچ، تنهایی/تو با پرواز تو اوجت، با یه کنسرت رویایی/سفر خوش، جاده‌ها هموار بدون می‌مونی تا آخر/مبارک باشه آغازت اگرچه سخته این باور/حالا خیلی کسا عشقو به آوازت بدهکارن/چه خوب شد که خودت دیدی چقدر مردم دوست دارن/یه صبح تلخ پاییزی، دلامون خونه غم شد/چون از فهرست کنسرتا صدای مرتضی کم شد.

5 چیز عجیبی که بعد از مرگ برای جسد ما اتفاق می افتد...

درحالیکه آیین های در دسترس مدرن ما ممکن است خوشایند به نظر نیایند، پروسه طبیعی بازگشت بدنمان به طبیعت حتی از آن هم پست تر است. حتی قدیمی ترین مردمان هم می دانستند چگونه بین خود و جسد در حال تجزیه فاصله بگذارند. در سال 2003 باستان شناسان انسان هایی باستانی مربوط به 350000 سال پیش در شمال اسپانیا یافتند که مردگانشان را دفن می کردند.

پس در طی تجزیه چه اتفاقی برای بدن می افتد؟ دراینجا 5 اتفاق عجیبی که بعد از مرگ برای بدن می افتد را بازگو کرده ایم.

سلول هایتان از هم باز می شوند.

پروسه تجزیه بدن تنها دقیقه بعد از مرگ شروع می شود. وقتیکه  قلب از تپش باز می ایستد، ما سرمای مرگ را تجربه می کنیم. هنگامیکه دمای بدن انسان 1?5 درجه فارنهایت پایین می آید تا به  دمای اتاق برسد. و فورا خون شروع به اسیدی شدن می کند و همان زمان دی اکسید کربن بالا می رود. به همین دلیل سلول ها شروع به باز شدن از همدیگر کرده و آنزیم ها را در بافت های بدن خالی می کند، درنتیجه خودشان را از درون هضم می کنند.

به رنگ سفید- و ارغوانی درمی آیید.

سنگین شدن از علائم مشخصه بدن انسان بعد از مرگ است. درحالیکه باقیمانده بدن شما بعد از مرگ کمرنگ شده، سلول های خونی قرمز سنگین به قسمت هایی  از بدن که نزدیک زمین است حرکت می کنند. و این بدین خاطر است که گردش خون متوقف شده است. درنتیجه این تغییرات  لک های ارغوانی سراسر قسمت پایینی بدن را می پوشاند. درحقیقت پزشکی قانونی از روی این علائم می تواند زمان مرگ را تشخیص دهد.

کلسیم باعث انقباض ماهیچه ها می شود.

همه ما در مورد لَخت شدن بدن بعد از مرگ شنیده ایم، زمانیکه بدن انسان سنگین شده و تکان دادنش سخت می شود. این سنگین شدن 3 تا 4 ساعت بعد از مرگ اتفاق می افتد، بعد از 12 ساعت به حداکثر خود می رسد و بعد از  48 ساعت از هم می پاشد. چرا چنین اتفاقی می افتد؟ پمپ هایی در غشاء سلول های ماهیچه ای وجود دارد که کلسیم را میزان می کند. وقتیکه بعد از مرگ این پمپ ها از کار می افتند، کلیسم وارد سلول ها شده، سبب می شود ماهیچه ها منقبض و سفت شوند. بنابراین بدن سنگین می شود.

ارگانهای بدن خودشان را هضم می کنند.

فساد و تعفن مثل آنچه که در فیلم های زامبی می بینیم بعد از سنگین شدن بدن اتفاق می افتد. این مرحله با کمک مومیایی کردن به تاخیر می افتد، اما بالاخره بدن تسلیم می شود. آنزیم های پانکراس کاری می کنند این اندام خودش را هضم کند. میکروب ها به این آنزیم ها حمله کرده و بدن در قسمت شکم به سمت اطرافش سبز رنگ می شود. همان طوری که کارولین ویلیامز در NewScientist  می نویسد:  ذینفع های اصلی در میان 100 تریلیون باکتری هستند که در روده ما زندگی خود را به صورت هماهنگ با ما می گذارندند. درحالیکه این باکتری ها بدن ما را در هم می شکنند، putrescine (ماده سمی در گوشت فاسد) و cadaverine آزاد می کنند، اینها ترکیباتی هستند که باعث می شوند بدن بوی مرگ بدهد.

بدن در یک موم پوشیده می شود.

بعد از فاسد شدن پوسیدگی به سرعت بدن را تبدیل به اسکلت می کند. بااین حال دراین راه تغییرات جالبی دارند. اگر بدن در تماس با خاک سرد یا آب باشد،  ماده مومی شکل چربی از میکروب هایی که بافت ها را هم می پاشد شکل می گیرد. این چربی مثل یک مخافظ برای اندام های داخلی بدن است. این رویداد محققان را به اشتباه انداخت که فکر کنند بدن خیلی زودتر از آنچه درواقع اتفاق می افتد می میرد، درحالیکه یک مورد چربی مرده 300 ساله اخیرا در سوئیس یافت شد.

درپایان، همه ما به زمین بازمی گردیم؛ فقط چگونه بازگشتن ما مهم است. چه سوزانده شویم یا در زمین دفن شویم بالاخره به زمین بازمی گردیم و شاید در برخی از موارد هم مومیایی شویم.

تبیان