سفارش تبلیغ
صبا ویژن

راه کمال

صفحه خانگی پارسی یار درباره

و این تفاوت عشـق است با ازدواج ...

 

تفـاوت عشـق و ازدواج ...

 

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net
Free Hit Counter

یک روز پدر بزرگم برام یه کتاب دست نویس آورد، کتابی بسیار گرون قیمت  و با ارزش. وقتی به من داد، تاکید کرد که این کتاب مال توئه مال خود خودته، و من از تعجب شاخ در آورده بودم که چرا باید چنین هدیه با ارزشی رو بی هیچ مناسبتی به من بده. من اون کتاب رو گرفتم و یه جایی پنهونش کردم!
چند روز بعدش به من گفت کتابت رو خوندی ؟ گفتم نه، وقتی ازم پرسید چرا گفتم گذاشتم سر فرصت بخونمش، لبخندی زد و رفت.

همون روز عصر با یک کپی از روزنامه همون زمان که تنها نشریه بود برگشت اومد خونه ما و روزنامه رو گذاشت روی میز، من داشتم نگاهی بهش مینداختم که گفت این مال من نیست امانته باید ببرمش.
به محض گفتن این حرف شروع کردم با اشتیاق تمام صفحه هاش رو ورق زدن وسعی میکردم از هر صفحه ای حداقل یک مطلب رو بخونم.

در آخرین لحظه که پدر بزرگ میخواست از خونه بره بیرون تقریبا به زور اون روزنامه رو کشید از دستم بیرون و رفت. فقط چند روز طول کشید که اومد پیشم و گفت ازدواج مثل اون کتاب و عشق مثل اون روزنامه می مونه!

یک اطمینان برات درست می کنه که این زن یا مرد مال تو هستش مال خود خودت، اون موقع هست که فکر میکنی همیشه وقت دارم بهش محبت کنم، همیشه وقت هست که دلش رو به دست بیارم، همیشه وقت هست که اشتباهاتم رو جبران کنم، همیشه می تونم شام دعوتش کنم.

اگر الان یادم رفت یک شاخه گل به عنوان هدیه بهش بدم، حتما در فرصت بعدی اینکارو می کنم. حتی اگر هرچقدر اون آدم با ارزش باشه مثل اون کتاب نفیس و قیمتی، اما وقتی که این باور در تو نیست که این آدم مال منه، و هر لحظه فکرمیکنی که خوب اینکه تعهدی نداره میتونه به راحتی دل بکنه و بره مثل یه شیء با ارزش ازش نگهداری می کنی و همیشه ولع داری که تا جاییکه ممکنه ازش لذت ببری شاید فردا دیگه مال من نباشه.
درست مثل اون روزنامه حتی اگر هم هیچ ارزش قیمتی نداشته باشه ... و اینطوره که آدمها یه دفعه چشماشون رو باز میکنن میبینن که اون کسی رو که یه روز عاشقش بودن از دست دادن و دیگه مال اونها نیست ...

و این تفاوت عشـق است با ازدواج ...


 


هرگز به ادمها نخند....!!!


                                                   

 
هرگز به آدم ها نخند     !!
به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید ارباب ، نخند !
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری ، نخند !
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چند ثانیه ی کوتاه معطلت کند ، نخند !
به دبیری که دست و عینکش گچی ست و یقه ی پیراهنش جمع شده ، نخند !
به دستان پدرت...
به جارو کردن مادرت...
به راننده ی چاق اتوبوس...
به رفتگری که در گرمای تیر ماه کلاه پشمی به سردارد...
به راننده ی آژانسی که چرت می زند...
به پلیسی که سر چهار راه با کلاه صورتش را باد می زند...
به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته و در کوچه ها جار می زند...
به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد...
به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی...
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان...
به زنی که با کیفی بر دوش به دستی نان دارد و به دستی چند کیسه میوه و سبزی...
به هول شدن همکلاسی ات پای تخته...
به مردی که در بانک از تو می خواهد برایش برگه ای را پر کنی...
به اشتباه لفظی بازیگر نمایشی...
نخند
نخند که دنیا ارزشش را ندارد ...
که هرگز نمی دانی چه دنیای بزرگ و پر دردسری دارند:
آدم هایی که هر کدام برای خود و خانواده ای، همه چیز و همه کسند.
آدم هایی که برای زندگی تقلا می کنند...
بار می برند...
بی خوابی می کشند...
کهنه می پوشند...
جار می زنند...
سرما و گرما را تحمل می کنند...
و گاهی خجالت هم می کشند ...
خیلی ساده ... نخند دوست من!!!
هرگز به آدم ها نخند
خدا به این جسارت تو نمی خندد؛ اخم می کند
           
.

__,_._,___


معیشت مردم ایران از نگاه یک خبرنگار خارجی......

    نظر

 

معیشت مردم ایران از نگاه یک خبرنگار خارجی
هنوز پس از شش سال سکونت در این کلان‌شهر، نمی‌دانم تهرانی‌ها از کجا پول در می‌آورند !!!!
لطفا" مطالعه کنید خیلی جالبه
در این نوشتار که به قلم توماس اردبرینک، خبرنگار دائمی ان.آر.سی در ایران است می‌خوانیم:
هنوز پس از شش سال سکونت در این کلان‌شهر، نمی‌دانم تهرانی‌ها از کجا پول در می‌آورند. بسیاری افراد در نگاه اول به نظر می‌آید که هیچ درآمدی ندارند یا درآمدشان 300 یورو بیشتر نیست. 300 یورو نسبت به پولی که برای زندگی در تهران لازم است، انعامی بیش نیست. با علم بر این‌که تورم در ایران بالاتر از 25 درصد است، نظام همگانی پرداخت هزینه خرید خانه با اقساط وجود ندارد و کمک‌هزینه‌هایی که دولت به بیکاران می‌دهد، در حداقل قرار دارد، این پدیده که ساکنان تهران باز هم دستشان به دهانشان می‌رسد، یک راز عجیب است. البته چنین نتیجه باید گرفت که وضع زندگی تهرانی‌ها دشوار است. با همه دشواری‌ها مردم باز هم پول برای خرج کردن دارند. این احتمالاً به خلاقیت بی‌انتهای آنان در به دست آوردن سود برمی‌گردد. کسی که در ایران می‌خواهد سود کند، باید 24 ساعت در فکر پول باشد.
 
تهرانی‌ها هم به صحبت زیاد در مورد پول علاقه وافری دارند؛ چه در جشن‌ها، چه در تشیع جنازه، در فروشگاه‌ها، در سونا یا در تاکسی؛ فرقی ندارد.این عادت بدی به حساب نمی‌آید؛ بلکه جزئی است از بازی زندگی. تبادل افکار در مورد روش‌های جدید درآمد همیشه ممکن است امکانات جدیدی را پیش پای فرد قرار بدهد. فکر کردن به پول در ایران یک نیاز تلخ است، چرا که حکومت ایران، هر چه هم اسلامی و مهرورز باشد (یا وانمود کند که هست) باز این تک‌تک خود افراد هستند که باید آب خود را از گلیم بالا بکشند.
در کشور بسته‌ای مانند ایران با تعداد فراوانی قوانین دولتی که آزادی فردی را محدود می‌کند (برای نمونه قوانین لباس، قوانین الکل) فرد می‌تواند با پول یک تکه از آزادی را در بازار سیاه برای خود بخرد. بازار سیاهی که همه‌ی چیزهای ممنوع در آن یافت می‌شود. با پول می‌توانی فرزندت را برای تحصیل به خارج بفرستی؛ خانه بزرگ‌تری بخری تا دیوارهای باز هم بلندترش دنیای بیرون را پس بزند؛ و هر وقت به هنگام کار اشتباهی گیر افتادی، بتوانی به پلیس رشوه بدهی. نمایندگان طبقه متوسط ایران، به ویژه شهرنشینان کلان‌شهر تهران، از همان نوجوانی کار بر روی ساختن یک وضعیت مطمئن مالی را آغاز می‌کنند.
 
سنت‌های ایرانی طی سده‌های متمادی یک طرح نبوغ‌آمیز مالی برای زندگی و آینده افراد ترتیب داده است. روش آن‌ها مانند هلند، ایجاد یک حساب بانکی پس‌انداز برای کودک نیست؛ بلکه سیستمی است که طبق آن باید فرزندان و نوه‌های شخص هم دارای مسکن شوند. پرداخت بهای خانه با اقساط به سبکی که در اروپا وجود دارد، یعنی با بهره‌های نسبتاً پایین و قسط‌هایی که چندین دهه طول می‌کشد، در ایران وجود ندارد اما داماد و عروس جوان روی این حساب می‌کنند که خانواده داماد خانه را برایشان خواهد خرید و خانواده عروس وسایل خانه را. برای رسیدن به چنین لحظه‌ای یک عمر سرمایه‌گذاری هوشمندانه پشت سر گذاشته شده است. به تازگی یک بانوی جوان از دوستان من با پزشکی ازدواج کرد. با این‌که والدین او بایستی هزینه‌های خرید خانه را متقبل می‌شدند؛ ولی پدر عروس هم چندین قطعه زمین مختلف را که طی سال‌ها خریداری کرده بود، فروخت تا بتواند هزینه وسایل منزل دخترش را بپردازد (تلویزیون‌های بزرگ و مبل‌های مجلل). بر طبق سنت، او از همان زمان تولد دخترش چند قطعه زمین خریده بود. قیمت این زمین‌ها به شدت بالا رفته بود. یکی از زبانزدهای ایرانیان این است که بهای خانه و زمین در ایران هیچ‌وقت پایین نمی‌رود. هر خانواده‌ای که بتواند در مسکن سرمایه‌گذاری کند، حتماً این کار را برای روز مبادا هم که شده، انجام می‌دهد. اما برای رسیدن به اطمینان مالی در ایران به چیزی بیش از خانه و زمین نیاز داری.
 
بیشتر از 80 درصد اقتصاد ایران در دست دولت است و 20 درصد بقیه اکثراً در دست بازاریان و فعالان اقتصادی طبقه متوسط. یکی از راه‌های موفقیت در ایران این است که از طرقی به دفاتر نمایندگی وارد شوی و حق فروش یک مارک یا محصول را در ایران نمایندگی کنی. دفترهای نمایندگی در تمام اشکال و انواع و با این‌که محبوب هستند، در تمام درجات مختلف موفقیت در ایران یافت می‌شوند.شخصی هست که حق انحصاری فروش آسانسورهای اوتیس را گرفته و تاجر دیگری فروشنده انحصاری مته‌های ماشینی مارک بوش است.
 
زندگی ایران، یک زندگی پر از ریسک است. ایران کشوری است که در آن دولت، یک‌شبه بهره‌ها را نصف می‌کند و اسراییل را تهدید به بمباران می‌کند؛ با همه آثار پیش‌بینی‌ناپذیر.شاید برای همین هم هست که ایرانی‌ها سرمایه‌گذاران خطرپذیری هستند. طرز نگرش مردم به سرمایه‌گذاری هم با کشورهای دیگر فرق دارد. وقتی می‌گویم که قسط خرید مسکن در هلند کمی بالای 5.5 درصد است، دوستان ایرانی‌ام با تعجب می‌پرسند که پس چرا من درجا 10 خانه نمی‌خرم؟ در ایران برای خرید مسکن تنها می شود وام‌های کوتاه‌مدت گرفت؛ با بهره‌هایی بسیار بالاتر از 30 درصد.
 
پس‌انداز در ایران، کار ابلهان است. تورم همیشگی باعث می‌شود که ارزش پول پایین بیاید؛ بنابراین باید با پول کار کنی. بیشتر ایرانی‌ها معتقدند که دم غنیمت است. برای همین هم بیشتر پول به دست آمده را با همان سرعت خرج اجناس لوکس می‌کنند تا وجهه بالاتری به دست بیاورند. هر کس دشت خوبی داشته سریعاً یک ماشین گران‌قیمت یا کیف و لباس گران می‌خرد؛ چرا که همسایه‌ها باید ببینند که وضع ایشان خوب است. در مهمانی‌ها و عروسی‌ها هم همه با علاقه، وضع مالی دیگران را بررسی می‌کنند. کسانی که پول دارند، حتی اگر این پول را از طریق تماس با حکومت به دست آورده باشند، به چشم افراد موفق دیده می‌شوند.
 
یکی از پرسش‌های استاندارد به هنگام غیبت از همسایه جدید یا داماد و شوهر جدید دخترخاله این است که: پولداره؟ در مورد هر تازه‌وارد به محفل بستگان ایشان هم که هنوز نرده‌های زیادی را از نردبان اجتماع باید بالا برود گفته می‌شود: «انشاءالله زود پولدار می‌شه» چرا که همه در ایران لزوم رسیدن به رفاه را درک می‌کنند. حتی از آن هم فراتر، تلاش برای دستیابی به این رفاه، برای ایرانی یک نوع سبک زندگی شده است. جالب اینجاست که :
 
 در ایران پولدار شدن به هر قیمتی نوعی زرنگی به حساب می آید و انسانهای سالم و بی پول بی عرضه تلقی می شوند.
 
در ایران استاندارد قیمت وجود ندارد یعنی ممکن است برای خرید یک کالا از دو مغازه دو قیمت متفاوت بپردازید یا اینکه کرایه ماشین را در هر بار استفاده از مسافرکشها متفاوت پرداخت کنی همیشه میشود دعوای بین مسافرکشها و مسافران را بر سر قیمت مشاهده کرد. بزرگترین درآمد دولت ایران بعد منابع زیر زمینی کسب درآمد از مردم میباشد . در ایران دولت سیم کارت گوشی همراه ، خط تلفن ، معافیت سربازی و ... میفروشد. دولت مرزها را بسته و اجازه ورود کالاهای ارزان را نمیدهد تا خود دولت به میزان بالاتر آن را به مردم بفروشد. جالب اینجاست مردم ایران به شدت از این وضعیت راضی بوده ?؟?و با تمام توان از این سیستم حمایت میکنند?؟? حتی اگر با کمی غرغر از آن انتقاد کنند.
 
در کل مردم این جزیره بعد از انقلاب شکوهمند خود که هر سال برای آن جشنها گرفته و پولهای زیادی خرج میکنند بسیار زندگی مفرحی دارند . 

خیلی خیلی مفیده، بخوانید و برای دیگران بفرستید......

 
 
 خیلی خیلی مفیده، بخوانید و برای دیگران بفرستید
در یک گاردن پارتی خانم ژولی پایش به
سنگی خورد و با بشقاب غذا در دستش به
زمین خورد، علت زمین خوردنش کفش جدید ش
بود که هنوز به آن عادت نکرده بود.
دوستان کمک کرده و او را از زمین بلند و
بر نیمکتی نشاندند و جویای حالش
شدند.جواب داد حالش خوب است وناراحتی
ندارد.
مهماندار بشقاب جدیدی با غذا به ایشان
داد.... خانم ژولی بعد از ظهر خوبی را به
اتفاق دوستانش گذراند و بسیار راضی به
اتفاق همسرش به خانه برگشت.

چند ساعت بعد همسر ژولی به دوستانی که
در گاردن پارتی بودند تلفن کرد و اطلاع
داد که ژولی را به بیمارستان برده اند.
خانم ژولی در ساعت 18 همان روز در
بیمارستان فوت کرد و پزشگان علت مرک را
سکته مغزیA..V.C (Accident vasculaire c?ébral) تشخیص
دادند..


چند لحظه از وقت خود را به مطالبی که در
پی می آیند معطوف کنید، شایدروزی شما با
چنین اتفاقی برخورد کنید و بتوانید
زندگی شخصی را نجات دهید

یک متخصص اعصاب (نرولوگ ) می گوید: بعد از
یک ضربه مغزی که منجر به خونریزی رگی در
ناحیه مغز شده،اگر شخص ضربه دیده رادر
زمانی کمتر از سه ساعت به بیمارستان
برسانند امکان بر طرف کردن حادثه و نجات
شخص بسیار زیاد است. ولی همواره باید
قادر به تشخیص حادثه بود و این عمل
بسیار ساده است.

پزشک متخصص می گوید مهمترین وظیفه
تشخیص حادثه خون ریزی مغزی است و بعد از
تشخیص و قبل از سه ساعت باید شخص را به
پزشک  رساند.

متخصص می گوید یک شاهد حادثه با آشنا
بودن به علائم خون ریزی مغزی می تواند
با سه سئوال ساده از مریض به سهولت او را
نجات دهد.اگر در آن گاردن پارتی یک نفر
سئوالهای زیر را از ژولی کرده بود حتما"
ژولی زیبا و جوان اکنون زنده بود...

1 ــ از بیمار یا شخص ضربه مغزی خورده
بخواهید به خندد.

2 ــ از بیمار یا شخص ضربه خورده بخواهید
دو دستش را بالا نگه دارد..

3 ــ از بیمار یا شخص ضربه خورده بخواهید
یک جمله ساده را تکرار کند. مثلا" بگوید
خورشید در آسمان بسیار خوب می درخشد.

اگر بیمار یا شخص ضربه خورده قادر به
انجام یکی از این کارها نباشد باید فوری
اورژانس را خبر کرده و بیمار را به
بیمارستان منتقل کرده و به مسئول
مربوطه عدم اجرای یک یا چند اعمال فوق
را اطلاع داده تا ایشان پزشک را در
جریان گذارد.

یک متخصص قلب و یا اعصاب می گوید اگر کسی
این ایمیل را دریافت کند و حداقل آنرا
برای ده نفر دیگر ارسال دارد،مطمئن
باشد که در این مورد به خیلی ها کمک کرده اید، تعداد افرادی که این روزها
با اینترنت کار میکنند در دنیا چقدر است
و اگر ده نفر به ده نفر دیگر این ایمیل
را ارسال دارند،تعداد افراد آشنا با
این سئوالها به صورت تابع نمایی در کمتر
از یک ماه به میلیونها نفر خواهد رسید..

با اینترنت، تحصیلات عالیه رایگان داشته باشید ....

با اینترنت، تحصیلات عالیه رایگان داشته باشید

اینترنت - هزینه داشتن تحصیلات عالیه این روزها بسیار بالا رفته است. اما همیشه جایگزین‌هایی وجود دارد. سایت‌های زیادی هستند که برخی از دروس دوره‌های عالی را به صورت رایگان ارائه می‌دهند.
ماندانا سجادی: دنبال تحصیلات عالیه رفتن تحسین برانگیز است اما در عین حال شدیدا هم جیب را خالی می‌کند. اما اگر مدرک برایتان مهم نباشد، در اینتر نت وب سایت‌های عالی وجود دارند که دروس مختلف از جبر گرفته تا جانور شناسی را به شما ارائه می دهند.
 
Cnet در این مقاله چند تا از بهترین‌هایشان را به شما معرفی می‌کند:
 
MIT OpenCourseWare: در بین دانشگاه‌هایی که پذیرفته‌اند تا واحدهای درسی خود را به صورت رایگان در اختیار جهانیان قرار دهند، دانشگاه MIT نزدیک به 10 سال است که دروس خود را ارائه می‌دهد. تقریبا همه دروس این دانشگاه به صورت آنلاین در دسترس است. شما از این دروس نمره نخواهید گرفت و دسترسی مستقیم هم به استاد ندارید اما کیفیت تصاویر مولتی مدیا و نوشتاری بسیار بالا است.
 
Coursera: این موسسه غیر انتفاعی خدماتش را به صورت رایگان ارائه می‌دهد. دروسی که آموزش آنها بین 4 تا 12 هفته طول می کشد و از دانشگاه‌های معتبری مثل پن، استنفورد، برکلی، میشیگان و پرینستون گرفته شده است. مطالب مربوط به کلاسهای علوم کامپیوتر این دانشگاه کمی سنگین است اما درسهای دیگری هم مثل تاریخ جهان ، اقصاد و ... در آن ارائه می شود.
 
Academic Earth: این وب سایت سخنرانیها و کلاسهای درسی گوناگونی را از سرتاسر جهان جمع آوری کرده و به صورت رایگان در اختیار بازدیدکنندگانش قرار می دهد. با اینکه مطالب این سایت مانند سایتهای دیگر متمرکز نیست اما برای هر نوع سلیقه ای پیشنهادی ارائه می کند که حتما ارزش چک کردن را دارد. البته توجه داشته باشید که این وب سایت اخیرا توسط Ampush Media گرفته شد که به نظر نمی رسد بخواهد تغییراتی در نوع دسترسی به سایت ایجاد کند.
 
iTunes U : همه چیز این سایت رایگان نیست اما واحدهای درسی بسیار متعددی در آن وجود دارد که از اپلیکیشن iTunes استفاده می کند. بسیاری از مدارس برای ساختن محتوای دروس دانشجویانشان از اپلیکیشن ها بهره می برند. با اینکه برخی از آنها از logon های امن استفاده می کنند اما خیلی ها هم دروس خود را به صورت رایگان در اختیار عموم قرار می دهند. در اینجا می توانید اپلیکیشن های رایگان دانلود کنید.
 
Textbook Revolution: این سایت توسط دانشجویان به روز می شود و در اصل یک کاتالوگ کامل از دروس و کتاب های درسی رایگان است که همه موضوعانی که در بالا ذکر شده و آنها که ذکر نشده را هم در بر می گیرد. اگر دنبال کتاب های خوب رایگان و برنامه های آموزشی می‌گردید این وب سایت دقیقا همانجایی است که باید بروید.
 

به نقل از:
http://www.khabaronline.ir/detail/209226/ict/internet


\ این متن را جدی بگیریم \ ......

" این متن را جدی بگیریم "
 
فرزند عزیزم
آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی
اگرهنگام غذا خوردن ، لباس هایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم
اگرصحبت هایم تکراری و خسته کننده است
صبور باش و درکم کن
به یاد بیاور ، وقتی کوچک بودی ، مجبور می شدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم
برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور می شدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم
وقتی نمی خواهم به حمام بروم ، مرا سرزنش نکن
وقتی بی خبر از پیشرفت ها و دنیای امروز ، سئوالاتی می کنم با تمسخر به من ننگر
وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی ، حافظه ام یاری نمی کند ، فرصت بده وعصبانی نشو
وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند ، دستانت را به من بده ... همانگونه که تو اولین قدم هایت را درکنار من برداشتی
زمانی که می گویم دیگر نمی خواهم زنده بمانم و می خواهم بمیرم ، عصبانی نشو ... روزی خود می فهمی
ازاینکه در کنارت و مزاحم تو هستم ، خسته وعصبانی نشو
یاریم کن ، همانگونه که من یاریت کردم
کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو ، این راه را به پایان برسانم
فرزند دلبندم ، دوستت دارم
 
430005_371324639548111_216923201654923_1740508_832310080_n.jpg
دوستان خود را از این متن محروم نگذارید

25 نکته در مورد پیشرفتهترین سلاح سایبری ....

همانطور که در خبرها آمد طی هفته‌های گذشته رایانه‌های دولتی ایران مورد هدف بدافزاری به نام شعله (Flame) قرار گرفت. وجود چنین ابزار پیشرفته‌ای نشانه‌ آغاز عصر جدیدی از جنگ‌های سایبری است. ساختار این بد‌افزار و عملکرد آن نشان‌دهنده استفاده از یک تیم بزرگ مهندسی نرم‌افزار برای ساخت آن است. در این نوشته 25 نکته بارز درباره ویژگی‌های این بد‌افزار را خواهید خواند. 

شبکه مورد استفاده شعله

1. شعله پشرفته‌ترین سلاح سایبری است که تا به حال شناخته شده است.

2. بعد از نصب، حجم این بدافزار به 20MB می‌رسد.

3. این بد‌افزار از پایگاه‌داده SQLite برای ذخیره داده‌های جمع‌آوری شده استفاده می‌کند. 

4. شعله توسط زبان برنامه‌نویسی Lua نوشته شده است. 

5. ویژگی‌های شعله بیان‌گر این مطلب است که این بد‌افزار باید توسط گروه بزرگی از مهندسان حرفه‌ای نرم‌افزار نوشته شده باشد. 

6. شرکت کسپر اسکای مدارکی را مبنی بر فعالیت مخفیانه شعله در 2 سال گذشته یافته است. 

7. آزمایشگاه CrySyS هم اعلام کرده است که این بدافزار احتمالا 5 تا 8 سال است که فعالیت می‌کند. حتی ممکن است دوره فعالیت آن بیش از 8 سال نیز بوده باشد.

8. این بدافزار دست کم دارای 20 ماژول مختلف است که هر کدام بخشی از کارهای جاسوسی را انجام می‌دهند. برای مثال یک ماژول، روشن کردن میکروفن رایانه قربانی و جمع‌آوری اصوات از محیط را به عهده دارد. 

9. یکی از ماژول‌های این بدافزار قدرت یافتن دستگاه‌هایی که دارای بلوتوث روشن هستند را دارد. پس از یافتن آنها با استفاده از بلوتوث اطلاعات آن رایانه‌ها را هم سرقت می‌کند.

10. ماژول دیگری از شعله هم هر 15 تا 60 ثانیه یک تصویر از صفحه رایانه گرفته و آنها را ایمیل می‌کند.

11. این بد‌افزار امکان شنود ترافیک داخلی شبکه برای یافتن نام‌های کاربری و کلمه‌های عبور را دارد. 

12. شعله سیستم‌عامل ویندوز 7 را (حتی با آخرین به روز‌رسانی ها ) آلوده می‌کند. روش کارش هنوز ناشناخته است. البته ویندوزهای 64 بیتی از گزند این بدافزار در امان هستند.

13. ساختار ماژولار این بد‌افزار نشان ‌دهنده این است که تیم نویسنده آن توسعه شعله را در نظر داشته است. بدین ترتیب با به روز رسانی‌ این بد افزار می‌توانند ویژگیهای جدیدی را به آن اضافه کنند.

14. محققین BitDefender اعلام کرده‌اند که شعله یک شاهکار نرم‌افزاری است. شاهکاری در حد دست‌آوردهای مایکروسافت، اورکل و آپاچی. شعله از 6500 خط کد تشکیل شده است. 

15. شعله از بیش‌از 80 نام دامنه برای سرقت اطلاعات استفاده کرده است. 

16. تاریخ ثبت نامهای دامنه استفاده شده به سال 2008 باز می‌گردد. 

17. نام‌های دامنه با هویت‌های جعلی به ثبت رسیده‌اند و عموما هر هویت جعلی 2 تا 3 نام را ثبت کرده‌است. البته در موارد نادری تعداد دامنه‌های ثبت‌ شده توسط یک هویت به 4 عدد هم رسیده است. 

18. سرورهای مورد استفاده شعله در طول عملیات تغییر مکان داده‌اند. این سرورها در هنگ‌کنگ، ترکیه، لهستان، مالزی، سوییس و لتونی قرار داشته‌اند. 

19. مرکز کنترل و فرمان این بد‌افزار در طی 4 سال از 22 آدرس IP مختلف استفاده کرده است. 

20. این سرورها از سیستم‌عامل اوبونتو نسخه سرور استفاده شده است. 

21. شعله علاقه‌ خاصی به فایل‌های اتوکد دارد. 

22. شعله برای جلوگیری از ارسال اطلاعاتی که مورد توجه حمله کننده‌ها نیست به اندازه 1KB از فایل‌ها را استخراج کرده و سپس همه آنها را برای مرکز کنترل ارسال می‌کند. سپس مهاجمین بر اساس این اطلاعات فایلهای مورد نظرشان را انتخاب می‌کنند. در مرحله آخر هم فایلهای انتخاب شده توسط شعله به صورت کامل برای مرکز کنترل ارسال می‌شود. 

24. رایانه‌های آلوده برای دسترسی به سرورهای مرکز کنترل از کلمه عبور Lifestyle2 استفاده کرده‌اند. 

25. تمام فعالیت‌های شعله در فایلهای Log برای بررسی تیم حمله کننده ذخیره می‌شده‌اند.


یک دسته از آدم ها .........

 

یک دسته از آدم ها هستند که ترازویشان را توی دوستی در حال تعادل قرار داده اند،
بی کوچکترین خطایی.
رباتی می شوند با برنامه ای عینا شبیه به خودت
و هیچ تلاش و خلاقیتی فراتر از این برنامه انجام نمی شود.
اس ام اس بزنی، اس ام اس می زنند.
زنگ بزنی، زنگ می زنند.
میس کال بیندازی، میس کال میندازند.
نامه بنویسی، نامه مینویسند.
بگویی :" دوستت دارم."، میگویند:" دوستت دارم."
دعوا کنی، دعوا میکنند.
قهر کنی، قهر میکنند.
هدیه بدهی، هدیه میدهند.
خوشحال باشی، انرژی میدهند.
غمگین باشی، غمگین‌ترت میکنند.
جواب میس کال ندهی، جواب میس کالت را نمیدهند.
برایشان لایک و کامنت بگذاری، برایت لایک و کامنت میگذارند.

بعد یک جا چشم هایت را باز می کنی و می بینی بیشتر تو بودی
که برای حفظ رابطه تلاش کرده بودی و طرف مقابلت تنها آینه ای در برابر تو بود.
تو که خسته شوی، تو که کم انرژی شوی،
تو که برای چند لحظه خودت را پشت اتفاقی پنهان کنی.
تو که از اتفاق کوچک یا بزرگی دلخور شوی، تو که شلوغ شوی،
می بینی آدم ها نیستند، رفته اند.
شاید رفته اند تا ربات یکی دیگر شوند
بیایید ما چنین دوستی نباشیم

پدری که پسرش راهزار بار قهرمان کرد.......

 

 

وقتی ریک هویت در دهم ژانویه 1962در زایمانی سخت به دنیا آمد پزشکان متوجه شدند که به خاطر پیچیده شدن بند ناف به دور گردن و نرسیدن اکسیژن به مغز این پسر، او دچار فلج مغزی شده است. همان موقع دکترها به پدر او گفتند که بهتر است به فکر یک مؤسسه نگهداری از معلولان باشد چون این بچه چیزی بیشتر از یک «گیاه» برای آنها نیست چون قادر به حرف زدن و راه رفتن نخواهد بود.

مجله مهر: دیک هویت اما وقتی دید در داخل اتاق بیمارستان چشم‌های پسرش دنبالش می‌کند امید در دلش زنده شد و فهمید که روزی می‌تواند با او ارتباط برقرار کند. او ریک را به خانه برد و تا سال‌ها او را هر هفته برای مداوا پیش پزشکی برد که با او مانند یک بچه معمولی رفتار می‌کرد. جودی، مادر ریک هم سالها هر روز ساعت‌ها وقت صرف کرد تا با استفاده از کارت‌هایی که روی آنها حروف الفبا نوشته شده بود به او خواندن و نوشتن را یاد دهد.

 

وقتی ریک 11ساله شد بالاخره توانست با استفاده از یک کامپیوتر با پدر و مادرش ارتباط برقرار کند و خیلی‌ها فهمیدند با وجود معلولیت او از بسیاری از هم سن و سال‌های خودش باهوش‌تر است. ریک می‌توانست چیزهایی را که می‌خواست بگوید را تایپ کند و یک نرم‌افزار حرف‌هایش را به صوت تبدیل می‌کرد. پس از مدتها تلاش دیک هویت، بالاخره پسرش با این روش توانست برای تحصیل وارد مدرسه بچه‌های عادی شود. ورود به مدرسه اما تنها موفقیت دیک و ریک هویت نبود.

تشکیل تیم هویت‌ها

در سال 1977وقتی ریک هویت 15ساله بود پدرش با خواندن مقاله‌ای درباره مسابقه پدرها و پسرها تحت تأثیر قرار گرفت. بعد از مدت کوتاهی دیک هویت در حالی که پسرش را روی ویلچر هل می‌داد در یک مسابقه دوی ماراتن شرکت کرد. وقتی رقابت به پایان رسید ریک گفت: «پدر،وقتی می‌دویم احساس می‌کنم که هیچ مشکل و نقصی ندارم». همین یک جمله باعث شد تا دیک هویت که در آن زمان 37ساله بود به فکر مسابقه‌های بیشتر برای خوشحال کردن پسرش بیفتد و ایده تشکیل «تیم‌هویت‌ها» به ذهنش رسید.

 
او در ارتش خدمت می‌کرد اما هیچ تجربه‌ای درمسابقات دو نداشت و تصمیم گرفت که شروع به تمرین کند. ریک در مدرسه مشغول درس خواندن بود و به همین خاطر دیک هر روز صبح یک کیسه سیمان را روی ویلچر می‌گذاشت و با آن شروع به دویدن می‌کرد. دیک هویت آن‌قدر تمرین کرد تا قادر به هل دادن ویلچر همراه با پسرش در مسابقه‌های دوی ماراتن شود. در اولین رکورد شخصی، او باپسرش 5هزار متر را در 17دقیقه دوید و از آن زمان مسابقه‌های آنها شروع شد.

 
شرکت این پدر و پسر در مسابقه‌های ماراتون بوستون خیلی سریع نظر رسانه‌های جهان را جلب کرد. پس از شرکت در دهها مسابقه دوی ماراتون که خیلی از افراد عادی به تنهایی هم قادر به پایان بردن آن نبودند «تیم هویت‌ها» تصمیم به شرکت در مسابقه‌های تری اتلون(مسابقه‌های سه‌گانه ورزشی) گرفت.

در رقابت‌های ورزش‌سه‌گانه شرکت کنندگان باید سه مرحله استقامتی شامل شنا، دوچرخه سواری و دو را پشت سر بگذارند و به همین خاطر خیلی‌ها به دیک هویت هشدار دادند که این مسابقه به آمادگی بدنی بالایی نیاز دارد و می‌تواند او و پسرش را دچار دردسر کند. هیچ چیز اما نمی‌توانست این پدر را از تلاش برای خوشحال‌کردن بیشتر پسرش منصرف کند.

  
  پس از مدتها تمرین بالاخره آنها در اولین مسابقه سه‌گانه ورزشی شرکت کردند. در این رقابت دیک هویت در حالی که قایقی که ریک در آن بود را می‌کشید 3/8کیلومتر شنا کرد، در حالی که ویلچر ریک را هل می‌داد 42کیلومتر دوید و 180کیلومتر را با دوچرخه‌‌ای که ریک روی صندلی جلوی آن نششته بود پدال زد. ورزشکاران کمی می‌توانند حتی به تنهایی این رقابت نفس‌گیر را به پایان برسانند و به همین خاطر به این رقابت‌ها عنوان «مردان آهنین» را داده‌اند.

 

این پدر و پسر تا کنون در 1069رقابت ورزشی با هم شرکت کرده‌اند که شامل 69رقابت سه‌گانه ورزشی می‌شود. نام دیک هویت به خاطر فداکاری‌هایش در موزه افتخارات مسابقات سه گانه ورزشی ثبت شده است. ریک هویت اکنون 50ساله شده و پس فارغ‌التحصیل شدن از دانشگاه بوستون در آزمایشگاه کامپیوتر همین دانشگاه مشغول به کار شده است.

پدر 72سالهاو هم که همه جا همراهش بوده با درجه سرهنگی از ارتش بازنشسته شده است. این پدر و پسر هنوز هم اوقات خوشی را با هم دارند و بنیاد خیریه خود را اداره می‌کنند. دیک هویت اما به خیلی‌ها ثابت کرده است که پدرها همیشه بهترین تکیه‌گاه‌های دنیا هستند؛ تکیه‌گاه‌هایی بدون هیچگونه چشم‌داشت

ذهن انسان احمق مانند .........

    نظر

روزی شاگرد یه راهب پیر هندو از او خواست که     بهش  یه درس به یاد موندنی بده 

راهب از شاگردش خواست کیسه نمک رو بیاره پیشش ، بعد یه مشت از اون نمک رو داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست اون آب رو سر بکشه .

شاگرد فقط تونست یه جرعه کوچک از آب داخل لیوان رو بخوره ، اونم بزحمت .
استاد پرسید : " مزه اش چطور بود ؟ "
شاگرد پاسخ داد : " بد جوری شور و تنده ، اصلا نمیشه خوردش "
پیر هندو از شاگردش خواست یه مشت نمک برداره و اونو همراهی کنه . رفتند تا رسیدن کنار دریاچه . استاد از او خواست تا نمکها رو داخل دریاچه بریزه ، بعد یه لیوان آب از دریاچه برداشت و داد دست شاگرد و ازش خواست اونو بنوشه . شاگرد براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید .
استاد اینبارهم از او مزه آب داخل لیوان رو پرسید. شاگرد پاسخ داد : " کاملا معمولی بود . "


پیر هندو گفت : " رنجها و سختیهائی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو میشه همچون یه مشت نمکه و اما این روح و قدرت پذیرش انسانه که هر چه بزرگتر و وسیعتر بشه ، میتونه بار اون همه رنج و اندوه رو براحتی تحمل کنه ، بنابراین سعی کن یه دریا باشی تا یه لیوان آب" 

جمله روز :  ذهن انسان احمق مانند مردمک چشم است!!! هر چقدر بیشتر نور بتابانی .....تنگ تر می شود!!!