سفارش تبلیغ
صبا ویژن

راه کمال

صفحه خانگی پارسی یار درباره

با تو حکایتی دیگر..........

باتو حکایتی دگر...

چند روزی که در یکی از اتاق‌های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبه‌روی من مناقشه بی‌پایانی را ادامه می‌دادند. زن می‌خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می‌خواست او همان‌جا بماند. از حرف‌های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد. در بین مناقشه این دو نفر کم‌کم متوجه شدم یک خانواده روستا...یی ساده بودند با 2 بچه. تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، 6گوسفند و یک گاو است. در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه‌شان زنگ می‌زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آنکه در اتاق بیماران بسته بود اما صدایش به وضوح شنیده می‌شد.

موضوع همیشگی مکالمه مرد با پسرش هیچ فرقی نمی‌کرد: گاو و گوسفند‌ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می‌روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می‌شود. چند روز بعد زن برای جراحی آماده شد و پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه می‌کرد، گفت: «اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه‌ها باش.» مرد با لحنی مطمئن حرفش را قطع کرد و گفت: «اینقدر پرچانگی نکن.» بعد از گذشت 10 ساعت پرستاران، زن را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمی‌شناخت. مرد آن شب مثل شب‌های گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بیهوش بود.

از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. هر شب، مرد به خانه زنگ می‌زد. روزی در راهرو قدم می‌زدم. وقتی از کنار مرد می‌گذشتم داشت می‌گفت: «گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آنها برسید.» یک بار اتفاقی نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلا کارتی در داخل تلفن همگانی نیست. مرد درحالی که اشاره می‌کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا اینکه مکالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: «خواهش می‌کنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلا برای هزینه عمل جراحی‌اش فروخته‌ام. برای اینکه نگــــران آینده‌مان نشود، وانمود می‌کنم که دارم با تلفن حرف می‌زنم.»

50 سـوال بـرای آزاد کـردن ذهـن................

طرح سوال یکی از مهمترین فعالیت هایی است که نتیجه آن ایجاد تغییر ، تحول و دگرگونی است.

به شما دوست خواننده پیشنهاد می کنم همه سوال ها را یکبار مرور کنید و این صفحه را در لیست علاقه مندی های خودتان داشته باشید و هر چند روزی یکبار به آن سری بزنید و به یکی از سوال ها که برای شما بیشترین کشش را ایجاد می کند لحظاتی بیاندیشید.

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

سوال هایی که در ادامه می بینید جواب درست یا غلط قطعی ندارند. گاهی سوال درست همان جواب درست است!

1) اگر نمی دانستی چند ساله هستی، تخمین خودت چند سالگی بود؟

2) کدام بدتر است؟ شکست؟ یا هیچ تلاشی نکردن؟

3) اگر عمرت کوتاه است، چرا این همه کار که دوست نداری انجام می دهی؟! چرا این همه کارهایی که دوست داری را انجام نمی دهی؟

4) وقتی فکر می کنی همه آن چه گفته ای را به انجام رساندی، آیا هنوز حرف بی عملی هم باقی است؟

5) اولین چیزی که دوست داری در دنیا تغییر کند چیست؟

6) اگر شادی پول رایج کشور بود، چه کاری بیش از همه می توانست ثروتمندت کند؟

7) آیا به آنچه اعتقاد داری عمل می کنی یا آنچه انجام می دهی را به هرحال پذیرفته ای؟

8) اگر میزان امید به زندگی 40 سال بود، چه دگرشی در زندگیت ایجاد می کردی؟

9) تا چه اندازه مسیر طبیعی و روند زندگیت را کنترل کرده ای؟

10) آیا بیشتر نگران انجام کارهای خوبی یا خوب انجام دادن کارها؟

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net
تا چه اندازه مسیر طبیعی و روند زندگیت را کنترل کرده ای؟


11) فرض کن با تعدادی از کسانی که برایت مهم و محترم هستند و در حال صرف ناهار هستی، آن ها شروع به غیبتی ناعادلانه و نابجا درباره ی یکی از دوستان صمیمیت می کنند، در حالیکه نمی دانند شما با هم دوست هستید، عکس العملت چیست؟

12) اگر می توانستی به یک نوزاد پندی بدهی، چه می گفتی؟

13) برای کمک به عشقت آیا حاضری قانون شکنی کنی؟

14) آیا کاری هست که متفاوت با بقیه انجام دهی؟

15) آیا تا بحال کاری را دیوانگی تلقی کرده ای که بعدها خودت در آن خلاقیت ببینی؟

16) چرا گاهی چیزهایی که تو را خوشحال می کنند برای دیگران بی تفاوت است؟

17) چه کاری را بیشتر از همه علاقمندی انجام دهی ولی هنوز انجام نداده ای؟ فکر می کنی دلیل انجام ندادنت چه بوده است؟

18) آیا درگیر انجام کاری هستی که باید هرچه زودتر ترکش کنی؟

19) اگر مجبور باشی به شهر یا کشوری دیگر نقل مکان کنی، کجا را انتخاب می کنی؟ چرا؟

20) آیا از کسانی هستی که دگمه ی آسانسور را بیش از یک بار فشار میدهند؟ آیا واقعاً معتقدی که با این کار تندتر می آید؟

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net
اگر می توانستی به یک نوزاد پندی بدهی، چه می گفتی؟

21) ترجیح می دهی یک نابغه ی مغموم باشی یا یک ابله شاد؟

22) چرا تو تویی؟

23) آیا خودت همانی هستی که از دوستانت توقع داری برای تو باشند؟

24) کدام یک بدتر است؟ اینکه یک دوست خوب از تو دور شود و یا دوری گزیدن از دوست خوبی که در کنار تو است؟

25) بیشتر از همه در زندگی سپاسگزار چه هستی؟

26) آیا ترجیح می دهی همه خاطرات گذشته ات را فراموش کنی یا اینکه دیگر قادر نباشی خاطره ای را به ذهن بسپاری؟

27) آیا ممکن است بدون تحقیق و بررسی به حقیقت دست یافت؟

28) شادترین خاطره ی دوران بچگیت چه بود؟ چرا برایت خیلی خاص بود؟

29) آخرین باری که در 5 سال پیش خیلی عصبانی بوده ای را به خاطر میاوری؟ آیا هنوز موضوع همانقدر برایت مهم است؟

30) آیا هیچ کدام از ترس های بزرگت تا بحال به حقیقت پیوسته؟

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net
شادترین خاطره ی دوران بچگیت چه بود؟ چرا برایت خیلی خاص بود؟

31) در سال های اخیر کی پرشور و سرزنده بوده ای؟

32) اگر الان نه پس کی؟

33) اگر به دستش نیاوری چه چیزی از دست می دهی؟

34) آیا تا بحال با کسی قدم زده ای که هیچ حرفی نزده باشد ولی تو احساس کنی که بهترین هم صحبتت بوده است؟

35) چرا دین هایی که مدعی عشق و دوستی اند تا این حد جنگ افروزند؟

36) آخرین باری که چشم بسته در نور اعتقادی راسخ قدم به تاریکی مطلق گذاشته ای کی بوده؟

37) اگر همین الان یک میلیارد تومان در بانک برنده شوی آیا دست از کار می کشی؟

38) آیا ترجیح می دهی کار کمتری داشتی یا کار زیادی که از انجامش لذت میبری؟

39) آیا تابحال شده است فکر کنی که روزی مثل امروز را بارها تجربه کرده ای؟

40) آیا می توان بدون تردید گفت چه چیز خیر و چه چیز شر است؟

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net
بیشتر از همه در زندگی سپاسگزار چه هستی؟

41) اگر خبر داشتی یکی از آشنایانت فردا می میرد امروز به ملاقات چه کسی می رفتی؟

42) آیا حاضری 10 سال از عمرت را بدهی و در عوض بسیار جذاب یا معروف شوی؟

43) فرق بین زنده بودن و زندگی کردن چیست؟

44) کی می خواهی حسابگری را تمام کنی و بدون فکر کردن به خطرات و مواهب امور آنچه درست است را انجام دهی؟

45) اگر از اشتباهاتت درس می گیری پس چرا از اشتباه ها می ترسی؟

46) چه کاری را متفاوت انجام می دادی اگر می دانستی که هیچ کس تو را نخواهد دید؟

47) آخرین بار کی به صدای نفَست گوش داده ای؟

48) عاشق چه هستی؟ آخرین باری که در عمل بی مهابا آن را نشان دادی کی بود؟

49) آیا 5 سال دیگر به یاد خواهی داشت دیروز یا امروز چه کرده ای؟

50) هم اکنون تصمیمات، اتخاذ خواهند شد! سئوال این است: خودت تصمیم می گیری یا آن را به دیگران می سپاری؟

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net
آخرین بار کی به صدای نفَست گوش داده ای؟


احکام عمامه بستن در روایات ........

عمامه بر سربستن سنت است و با عمامه تحت الحنک بستن سنت است و یکطرف عمامه را از پیش و طرف دیگر را از عقب انداختن بروش سادات مدینه مشرفه سنت است و شیخ شهید علیه الرحمه گفته است که عمامه ایستاده پیچیدن سنت است .
از حضرت رسول صلّى اللّه علیه وآله وسلّم منقول است که عمامه تاج عربان است هرگاه که عمامه را برطرف کنند خدا عزتشان را برطرف خواهد کرد.
در حدیث حسن از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام منقول است که هر که عمامه بپیچد بر سر وتحت الحنک نبندد باو دردى برسد که دوا نداشته باشد پس ملامت نکند مگر خود را.
از حضرت امام رضا علیه السلام منقول است که حضرت رسول صلّى اللّه علیه وآله وسلّم عمامه بر سر بستند و یکطرف عمامه را بطرف پیش ‍ انداختند و دیگرى را بعقب و حضرت جبرئیل نیز چنین کردند.
از حضرت امام محمد باقر علیه السلام منقول است که ملائکه در روز بدر عمامه هاى سفید در سر داشته و علاقه ها انداخته بودند.
از حضرت صادق منقول است که حضرت رسالت پناه صلّى اللّه علیه وآله وسلّم بر سرحضرت امیرالمؤ منین علیه السلام عمامه بدست مبارک خود پیچیدند و یک سر عمامه را از پیش رو آویختند و طرف دیگر را بقدر چهار انگشت کوتاه از عقب سر آویختند پس فرمودند که برو، رفت و فرمودند که بیا، آمد آنگاه فرمودند که چنین است واللّه تاجهاى ملائکه . در فقه رضوى علیه السلام مذکور است که هرگاه عمامه بر سر گذارى این دعا بخوان بِسْمِ اللّهِ اَللّهُمَّ اَرْفَعْ ذِکرى وَ اَعْلِ شَاءْنى وَ اَعِزَّنى بِعزَّتِک وَ اَکرِمْنى بِکرَمِک بَینَ یدَیک وَبَینَ خَلْفِک اَللّهُمَّ تَوِّجْنى بِتاجِ الْکرامَةِ وَ الْعِزّ وَالْقَبُولِ.
در مکارم الاخلاق از کتاب نجات نقل کرده است که این دعا را بخوان اَللّهُمَّ سَوِّمْنى بِسیماءِ الاْیمانِ وَ تَوّجْنى بِتاجِ الْکرامةِ وَ قَلِّدْنى حَبْلَ الاِْسْلا مِ وَلا تَخْلَعْ رِبْقَةَ الاْ یم انِ مِنْ عُنُقى وگفته است که باید عمامه را ایستاده بپیچید.
حضرت رسول صلّى اللّه علیه وآله وسلّم چند قسم کلاه داشتند که بر سر میگذاشتند. و کلاههاى دراز که برطله میگویند وارد شده است که پوشیدن آنها زى یهودان است . علما گفته اند که مکروه است .
از بعضى احادیث ظاهر میشود که پائین کلاه را شکستن و برگردانیدن مکروه است .
از حضرت رسول صلّى اللّه علیه وآله وسلّم منقول است که هرگاه کلاههاى ترک دار در میان امت بسیار شود زنا کردن در میان ایشان شایع شود وکلاه ترک دار ظاهرا مانند قاووق و کلاه بکتاشى وامثال آن باشد.
منبع:حلیة المتقین

راز زنـده مـاندن یک زن 17 روز زیـر آوار..............


زنی بعد از 17 روز از میان خرابه های یک ساختمان هشت طبقه که در داکا، حومه پایتخت بنگلادش، فرریخته بود زنده بیرون آورده شد.

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net
web counter
گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، امدادگران گفتند: این زن که رشما (Reshma) نام دارد در آوار طبقه دوم ساختمان رانا پلازا (Rana Plaza) در حالی پیدا شد که با گریه می گفت: لطفا مرا نجات دهید.
رشما به بیمارستان منتقل شده، اما تصور می شود که به او آسیب های جدی وارد شده است.

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net



نخوردن صبحانه جان رشما را نجات داد!
با‌گذشت چند روز از نجات زنی از زیر آوار ساختمان در داکا پس از 17 روز اکنون جزئیات تازه‌ای از نحوه زنده ماندن او مشخص شده است.
رشما بگم،19 ساله که نجات او بدون آسیب جدی از زیر آوار ساختمانی 8 طبقه باعث تعجب خیلی‌ها شد اکنون در گفت و گو با رسانه‌ها در بیمارستان گفته است که مهمترین دلیل زنده‌ماندنش وقت نداشتن برای خوردن صبحانه در روز حادثه بوده است.

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

رشما بگم گفته است در روزی که ساختمان 8 طبقه داکا با حضور حدود 3 هزار نفر فرو ریخت به علت دیر بیدار شدن از خواب وقتی برای خوردن صبحانه نداشته و به همین خاطر در مسیر رفتن به سر کارش 4 بسته بیسکوئیت خریده است؛بیسکوئیت هایی که پس از فروریختن ساختمان تنها منبع تغذیه او بوده است.

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

او بیسکوئیت‌ها را جیره بندی کرده بود و از بطری‌هایی آبی که توسط امدادگران در میان خرابه‌های انداخته می‌شد برای رفع تشنگی استفاده می‌کرد. در روز پانزدهم اما ذخیره بیسکوئیت رشما بگم تمام شد و او دو روز را بدون غذا سپری کرد تا بالاخره امدادگران او را پیدا کردند و از زیر آوار بیرون کشیدند.

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

رشما بگم در زمان فرو ریختن ساختمان در طبقه سوم بوده است و تلاش کرده تا فرار کند اما در طبقه دوم در میان آوار گیر افتاده است. محل حبس شدن او در زیر آوار آنقدر بزرگ بوده که او بتواند حرکت کند و راه برای نفس کشیدن داشته باشد. رشما بگم که در بیمارستانی نظامی بستری است گفت: هیچکس صدایم را نمی‌شنید. فکر می‌کردم دیگر هیچ‌وقت نمی‌توانم آقتاب را ببینم. خانواده این زن با دیدن تصاویر تلویزیون متوجه زنده مانده دخترشان شدند و هنوز از پیدا کردن او شوکه هستند.

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

رشما بگم می‌گوید: کسانی دیگری‌ هم در اطراف من زیر آوار گیر افتاده بودند. با آنها حرف می‌زدم اما به تدریج صدای همه آنها خاموش شد.