دلبر و یار من توئی .رونق کار من توئی
..باغ و بهار من توئی..
بهر تو بود ؛ بود من
خواب شبم ربوده ای
مونس جان تو بوده ای !
درد توام نموده ای
غیر تو نیست سود من !
جان من و جهان من
زهره آسمان من آتش تو ؛
نشان من در دل همچو عود من !
جسم نبود و جان بدم
با تو به آسمان بد م
هیچ نبود در جهان ،
گفت من و شنود من
چونکه بدبد جان من
قبله روی " شمس دین "
بر کوی او بود طاعت من سجود من !
پیر من و مراد من ،
درد من و دوای من
فاش بگفتم این سخن ؛
شمس من و خدای من !
از تو به حق رسیده ام ،
ای حق حقگزار من شکر ترا ستاده ام ؛
شمس من و خدای من !
عیسئی مرده زنده کرد ،
دید فنای خویشتن زنده جاودان توئی ؛
شمس من و خدای من ! کعبه من ،
کنشت من ،دوزخ من ،بهشت من !
مونس روزگار من ، شمس من و خدای من !
نعره های و هوی من ؛
از در روم تا به بلخ اصل کجا خطا کند ،
شمس من و خدای من !
کعبه من کنشت من ،
دوزخ من بهشت من مونس روزگار من ؛
شمس من و خدای من ! شمس من و خدای من ،شمس من و خدای من !